آیا “ژن همجنسگرایی” وجود دارد، و اگر وجود دارد آیا باید دیدگاه ما نسبت به رفتار همجنسگرایان تغییر کند؟
برای بسیاری از مردم، گفتن اینکه همجنسگرایان به این شکل به دنیا میآیند، به همان اندازه بدیهی است که بگوییم زمین بهدور خورشید میچرخد. هیچ دلیل منطقیای برای رد این ادعا وجود ندارد. برخی میگویند تنها کسانی که از حقایق علمی بیاطلاعاند، یا همجنسگرا-هراس هستند یا متعصباند (مانند مسیحیان) با این موضوع مشکل دارند. اما این ادعا با مشکلاتی روبهرو است. قبل از اینکه آنها را بررسی کنیم، اجازه دهید یک پیشنهاد زیرکانه بدهم.
بسیاری از مسیحیان وقتی کسی میگوید که همجنسگرایی ذاتی است حالت تدافعی به خود میگیرند. آنها سعی میکنند با یکسری دلایل توضیح دهند که چرا این ادعا نادرست است. اما کار اشتباهی است. هیچ نیازی به پاسخدادن به چالش نیست، زیرا “ادعا”، فقط یک ادعا است؛ و یک ادعا بدون شواهد، فقط یک نظر است. دلیلی وجود ندارد که فکر کنیم درست است.
بهجای دفاع از اعتقاداتتان، آنها را مجبور به دفاع از ادعایشان کنید. ازآنجاییکه آنها هستند که ادعایی را مطرح میکنند، وظیفه آنهاست که بار اثباتش را بهدوش بکشند. از آنها بپرسید، “شما چه مدرکی دارید که همجنسگرایان اینگونه به دنیا میآیند؟” بسیاری از اوقات آنها پاسخی ندارند. آنها آنچه را که از دیگران شنیدهاند تکرار میکنند، اما شواهدی برای تأیید این ادعا ندارند.
گاهی هم از منظر تجربه پاسخ میدهند. آنها میگویند همجنسگرایان اغلب احساس میکنند که در سنین پایین با همسالان خود متفاوت هستند و نشان میدهد که آنها به این شکل متولد شدهاند. اما تجربه شخصی بهندرت نشانه حقیقت علمی است و نمیتواند مدرکی دال بر بیولوژیکیبودن همجنسگرایی، محسوب شود. پس قبل از بحث در مورد عیار این ادعا، بهخاطر داشته باشید که آنها مسئولیت ارائه شواهد برای دیدگاه خود را بر عهده دارند.
با درنظرگرفتن این شگرد، بیایید به سه مشکل اصلی این ادعا نگاهی بیندازیم. اولین مورد فاحشترین است. یک بررسی علمی ساده نشان میدهد که هیچ مطالعهای ثابت نکرده است که همجنسگرایی، مسألهای بیولوژیکی است.
دههها تحقیق برای کشف “ژن همجنسگرایی” بینتیجه مانده است. در واقع، محققان بر این باور نیستند که یک ژن قادر است تا هر رفتاری را تعیین کند؛ بهعلاوه تحقیقاتی که همبستگی بین آناتومی و فیزیولوژی مغز و نیز رفتار همجنسگرایانه را بررسی میکنند، علیت را اثبات نمیکنند. بهعبارتدیگر، حتی اگر بخشی از مغز همجنسگرایان با مغز افراد دگرجنسگرا متفاوت باشد، این ممکن است نشاندهنده این باشد که رفتار آنها مغزشان را تغییر داده است، نه برعکس. ممکن است به دلیل انعطافپذیری عصبی باشد؛ توانایی مادامالعمر مغز برای تغییر در پاسخ به محیط، آسیب مغزی، رفتار یا صرفاً کسب دانش. بهعنوانمثال، نابینایان از انگشتان خود برای خواندن خط بریل استفاده میکنند و در نتیجه ریختشناسی (شکل ظاهری) مغزی متفاوتی دارند، فقط به این دلیل که رفتار آنها با افراد بینا متفاوت است.
چیزی که شگفتانگیز است این است که محققان و سازمانهای طرفدار همجنسگرایان به این موضوع اذعان دارند. برای مثال، انجمن روانشناسی آمریکا (APA)، در سال ۱۹۹۸ این نظریه را ارائه کرد که «شواهد قابلتوجهی وجود دارد که نشان میدهد زیستشناسی، از جمله عوامل ژنتیکی یا هورمونی مادرزادی، نقش مهمی در تمایلات جنسی افراد بازی میکند.» بااینحال، یک دهه تحقیقات علمی این ایده را رد کرد و باعث شد که APA در سال ۲۰۰۹ موضع خود را اصلاح کند: «اگرچه بسیاری از تحقیقات تأثیرات ژنتیکی، هورمونی، رشدی، اجتماعی و فرهنگی را بر گرایش جنسی مورد بررسی قرار دادهاند، هیچ یافتهای وجود ندارد که به محققان اجازه دهد به این نتیجهگیری برسند که گرایش جنسی توسط عامل یا عوامل خاصی تعیین میشود» [تأکید میکنم]. یک انجمن حامی همجنسگرایی مانند APA، فقط زمانی بیانیه خود را اصلاح میکند که شواهد زیادی برای ضرورت تغییر موضع وجود داشته باشد.
مشکل دوم ادعای بیولوژیکیبودن همجنسگرایی این است که حتی اگر این ادعا درست باشد، اثبات نمیکند که این رفتار اخلاقی است. در نظر بگیرید که محققان ژنهایی را کشف کردهاند که معتقدند در بروز الکلیسم، خیانت و خشونت دخیل هستند. آیا باید باور کنیم که چون نقش ژنتیکی در این رفتارها وجود دارد (حتی اگر رفتارهای ژنتیکی تشخیص داده شوند) باید از نظر اخلاقی درست تلقی شوند؟ البته که نه؛ بنابراین، اثبات مناسببودن رفتار همجنسگرا، با توسل به یک عامل تعیینکننده ژنتیکی، به همان اندازه نادرست است.
در واقع، پیداکردن یک علت ژنتیکی برای همجنسگرایی بسیاری از مدافعان حقوق همجنسگرایی را نگران میکند. چرا؟ زیرا همه ویژگیهایی که به طور ژنتیکی تعیین میشوند، نرمال یا سالم نیستند. ناهنجاریهای موجود در DNA فرد، چه از طریق جهش، چه اضافه یا کمبودن کروموزوم، به اختلالات ژنتیکی مانند فیبروز کیستیک، سندرم داون یا سرطان منجر میشود. اگر علت ژنتیکی برای همجنسگرایی کشف شود، پرسش بعدی که ایجاد میشود این است که آیا این قضیه یک ناهنجاری، یک جهش، یا نشاندهنده روند یک بیماری است.
علاوه بر این، اگر بتوان یک علت را شناسایی کرد، میتوان آن را با درمان ژنتیکی یا روشهای دیگری که این بیماری را «درمان» میکند، هدف قرار داد و آزمایشهایی که میتواند همجنسگرایی را در رحم شناسایی کند، ممکن است منجر به سقطجنینهای “همجنسگرا” شود. در نتیجه، بسیاری از محققان حامی همجنسگرایی، تلاشهای خود را برای کشف علت بیولوژیکی کمرنگ کردهاند.
مشکل سوم صرفاً از وجود یک جامعه “همجنسگرای سابق” ناشی میشود. اگر همانطور که بسیاری از طرفداران همجنسگرا میگویند، همجنسگرایی بهاندازه رنگ چشم اجتنابناپذیر است، پس چگونه همجنسگرایان سابق را توجیه میکنند؟ رنگ چشم ژنتیکی است، چیزی که فرد با آن متولد میشود و نمیتواند تغییر کند. اما گرایش جنسی، همانطور که زندگی تغییریافته هزاران زن و مرد نشان میدهد، امری تغییرپذیر است.
زنانی وجود دارند که سالها در روابط طولانیمدت با زنان دیگر بوده و از لحاظ جنسی متعهد بودند، و سپس تغییر کرده و به مردان جذب شدند. همچنین مردانی وجود دارند که از زمان بلوغ، جذب مردان دیگر شدند، یک دهه را در روابط همجنسگرایانه سپری کردند و سپس به جنس مخالف جذب شدند. بسیاری از این افراد نوعی درمان یا مشاوره را پشت سر گذاشتهاند، اما برخی به طور خودبهخود و بدون مداخله حرفهای تغییر کردند.
واقعیت این است که حتی اگر یک نفر نیز تغییر کرده باشد، مدرکی دال بر این است که همجنسگرایی ژنتیکی و مادرزادی نیست. اما اینکه هزاران نفر وجود دارند که تغییر کردهاند، شواهد مهمی را علیه نظریه “اینگونه بهدنیاآمدن” ارئه میدهد. من بسیاری از آنها را میشناسم. همه آنها نمیتوانند دروغ بگویند.
به نظر میرسد که مسیحیان درست میگفتند. همجنسگراها اینگونه به دنیا نمیآیند. اما اکنون که این حقیقت را با اعتقاد بیشتری میدانیم، نیاز داریم بیش از هر زمان دیگری با مردمی که به این شکل به دنیا نیامدهاند، با همدردی ارتباط برقرار کنیم.
آلان شلمون