نئوداروینیسم از طریق سوابق فسیلی، ما را به انتظاری فراتر از تغییر در طول زمان سوق میدهد. این مساله الگویی فسیلی از تکامل بسیار تدریجی اشکال جدید حیات را پیشبینی میکند. علیرغم وجود سوابق فسیلی بسیار ناقص، دستیابی به این الگو در نگرش داروینی همچنان باید امکانپذیر باشد. اما در عوض، با الگویی ظاهراً ناگهانی، پایدار و با امکان انتقال بسیار کم روبرو میشویم. این الگو، به ویژه در انفجار کامبرین، نظریه چارلز داروین را با چالش جدی مواجه کرده است.
این مساله و الگوی ارائه شده آن، بیش از یک و نیم قرن است که مورد بحث و استدلال بوده است. استیون مایر در کتاب شک داروین، به صورت کلی به طرح تمامی این مسائل پرداخته است. همانطور که او در این کتاب اشاره میکند، استیون جی گولد تلاش بسیار کرد تا با استفاده از مفهوم تعادل پایدار خود مشکل سوابق فسیلی غیرهمخوان را با نظریه تکامل در فورانهای نسبتاً کوتاه مدت و منتج به دورههای طولانی پایدار شده، حل کند. با این حال، حتی الگوی انفجارهای سریع پیشنهاد شده توسط مدل گولد، به میلیونها سال زمان نیاز دارد تا بتواند گونههای جدید مورد نظر را بهوجود آورد. به دلیل همین واقعیت این است که انتخاب طبیعی که روی جهشهای ژنتیکیِ مفید کار میکند میبایست در ابتدا و منشا، عملی خلاقانه بروز دهد؛ عملی که تنها میتواند در یک مرحله کوتاه اتفاق بیفتد.
چرا جهشهای بزرگ ممکن نیست؟ چون جهشهای تصادفی عظیم کمکی به بهبود سازگاری (با محیط به منظور بقا) نکرده و در عوض، آنها را دچار اختلال کرده و نابود میکنند. این موضوع به صورت تجربی اثبات شده و با بررسی محدودیتهای مهندسی در سطح بیولوژیکی مولکول میتوان به درک بهتری از دلایل این امر نایل شد ( به فصل 16 کتاب شک داروین مراجعه کنید تا بدانید چرا تکامل داروینی و سایر پیوندهای مربوط به آن نمیتوانند هیچ راهحلی برای مشکل ارائه دهند).
بنابراین، اگر مایل به در نظر گرفتن طراحی هوشمند نیستیم، باید منتظر تغییر فوقالعاده تدریجی و فزاینده از فسیلی به فسیل بعدی که بهطور چشمگیری متفاوت نیز هست باشیم. با این حال، سوابق فسیلی موجود، چه در انفجار کامبرین، چه در پیدایش پرندگان و حیوانات خشکی و چه در جاهای دیگر کمکی به همخوانی سوابق فسیلی نمیکنند.
تیلههای گمشده داروینیسم
بیایید این تصویر که شما و دوستانتان به یک محیط بزرگ و مملو از تیله، در عمق یک پایی رفتهاید را با هم شبیهسازی کنیم. میزبان اطلاعات کافی در مورد تیلههای موجود در آن دشت و تنوع رنگی فراوان آنها در اختیارتان قرار میدهد. تنوع رنگی به قدری زیاد است که اگر نمونهای از رنگهای موجود در محیط را بر اساس طیف رنگی کنار یکدیگر قرار دهید، رنگینکمانی با کیفیت بسیار عالی در طیف نور مرئی ایجاد میشود. طیف پیشرونده به قدری دقیق و ظریف است که تنها با یک تجزیه و تحلیل بسیار دقیق میتوان حرکت از تیلهای به تیله بعدی را ثبت کرد.
در این مرحله، به شما و دوستانتان مبلغ خوبی پرداخت میشود تا کارتان ارزش انجام دادن داشته باشد. شما باید با چشمان بسته در محیط پرسه بزنید و تیلهها را بهطور تصادفی انتخاب کنید و به بخش اصلی بازگردید. علیرغم اینکه با دقت در محیط حرکت میکنید، اما هر یک از شما باید چندین بار با کیسههای مملو از تیله به بخش اصلی بازگردد. همه شما با تمام تیلههای رنگی ، بارها و بارها به بخش اصلی بازمیگردید. پس از مدتی، سه توده تیله رنگی بزرگ در محل داریم، یکی قرمز، یکی آبی و دیگری زرد. یک یا دو نفر از شما در نهایت با یک تیله نارنجی رنگ، یک تیله بنفش رنگ، و چند تیله خاکستری (که اگر آن را درست در نور نگه دارید تم آبی آن قابل روئت است) مواجه خواهد شد. اما هیچکدام به رنگینکمان مورد نظر نزدیک هم نیست.
شما در کمال ادب مساله به وجود آمده را با میزبان خود درمیان میگذارید.
میزبان به شما میگوید: “خب، معلوم است که فقط بخش بسیار بسیار کوچکی از تیلههای اصلی هنوز در محوطه هستند.”
شما در کمال تعجب میپرسید:” آیا ممکن است کسی که از بقیه آنها چشمپوشی کرده است، تقریباً همه رنگهای انتقالی را برای حذف انتخاب کرده باشد؟ حدس میزنم که آنها از عمد میخواستند در آن زمان رنگهای اصلی در محوطه باشند.”
ميزبانتان که کاملا گیج شده است به شما میگوید: “انتخاب کرده بودند؟ خیر این مساله از عمد نبوده و کاملا تصادفی است. سادهاید؟ این حرفها چیست که میشنوم؟”
پاسخ میزبان به قدری عجیب است که تصور میکنید متوجه منظورتان نشده و دوباره سعی میکنید موضوع را توضیح بدهید. “آنچه من را متعجب کرده این است که اگر این محیط، زمانی رنگینکمانی متشکل از صدها یا حتی هزاران تیله رنگی مختلف بوده و اگر بیشتر آن تیلهها کم و بیش به طور تصادفی از بین رفتهاند، خوب پس…”
در اینجا شما به محیط اشاره میکنید و برای روشن شدن چیزی که مثل روز روشن است دنبال مثال میگردید. اما قبل از اینکه بتوانید حرف خود را به پایان برسانید، میزبان صحبت شما را قطع میکند: “تیلههای نارنجی و بنفش!” او فریاد میزند: “نمیتونی ببینی؟ حلقههای گمشده!”
البته، تاریخ حیات از همه جهت گستردهتر و متنوعتر از رنگینکمان است، اما قیاس تیلهای تلاش گمراهکننده داروینیستها را برای نادیده گرفتن چند نقش از بدن حیوانات منقرضشده، به دلیل اصرار بر اثبات تکامل تدریجی داروین به درستی نمایش میدهد. شدنی نیست، زیرا بر اساس دیدگاه داروینی، باید انتظار داشته باشیم که میلیونها میلیون شکل انتقالی متمایز پیدا کنیم. الگوی پایدار و گذار ناگهانی با تئوری طراحی هوشمند مطابقت دارد. هوش میتواند با جهشهای بزرگ پیش برود. این الگو اصلاً با مدل نئو داروینی سازگار نیست.
جاناتان ویت