مجبور نیستید بین عقل و قلبتان یکی را انتخاب کنید
سر یا قلب؟ ذهن یا احساسات؟ تصمیم منطقی یا احساسی؟ غالباً ترجیح میدهیم اینها را بهعنوان دو سر یک طیف در نظر بگیریم؛ یا مملو از اطلاعاتیم یا «پر از روح» (معنا و درک احساسی آن مد نظرم است) و دفاعیات در جبهه اشتباه جای گرفته است.
اگر شما هم مثل من چپ مغز هستید و به اطلاعات و دادهها و آموزهها و الهیات علاقه مندید وقتهایی که سرتان (قوای عقلانی) گرم تفکر در باب خدا است، واکنش قلبی برایتان سخت است.
برای خیلی از ما، صمیمیت عاطفی باخدا دشوار است. گویی سگالش ایدهها برایمان آسانتر است از اینکه به لحاظ عاطفی به کسی که به او میاندیشیم نزدیک شویم. اگر چیزهایی که گفتم توصیفی از شماست نظراتی دارم که میتواند کمکتان کند چرا که من هم در این توصیفات میگنجم.
در وهله اول، معتقدم حقایق موثق در مقابل احساسات، معرفت عقلی در مقابل معرفت قلبی یک دوگانگی کاذب است. ما مجبور نیستیم یکی را انتخاب کنیم. بهطورکلی، احساسات پاسخی به واقعیتها هستند. هر چه بیشتر در مورد چیزی یا کسی بدانیم، احساسات ما بیشتر درگیر میشود.
بااینحال، عواطف موضوع مهمی است. خداوند هر یک از ما را منحصربهفرد سرشته است. این بدان معناست که ما اغلب ذاتاً به یک سو تمایل بیشتری داریم تا سوی مقابلش. در بالا، اشاره کردم که “برای ما طبیعیتر است” زیرا خدا ما را بر حسب هدف خاص خود اینگونه طراحی کرده است.
در وهله دوم، اگرچه عقل و قلب هر دو مهم هستند، من شخصاً متقاعد شدهام که سمت “عقل” معادله مهمتر است. این یکی از دلایلی است که من LDS یا New Age نیستم. سی. اس. لوئیس به عواطف اعتماد نداشت؛ چون مثل آبخوردن میشود تحتتأثیر احساسات قرار گرفت و گم شد. افرادی که بهسرعت تحتتأثیر احساسات قرار میگیرند، جوری آسیبپذیرند که افراد عمیقاً متفکر به آن شکل آسیبپذیر نیستند. مطمئناً احساسات زندگی را به کام ما لذیذ میکند، اما حقیقت زندگی را ایمن میکند؛ و ایمنی مهمترین چیز در مورد مسائل معنوی است.
زندگی مسیحی خود مانند یک قطار تصور کنید. حقیقت موتور است. قدرت و کشش را فراهم میکند. این باعث میشود زندگی ما در مسیر درست حرکت کند و ما را در مسیر درست نگه میدارد. تجربه همان واگن خدمت است. قطار فقط با موتور میتواند به جایی که باید برود برسد. بااینحال، واگن خدمت هرگز نمیتواند قطار را بکشد.
البته، داشتن دانش فراوان، اما کمدلی برای خدا از نظر روحی کشنده است. یکی از ویژگیهای نوشدن واقعی این است که قلب ما فریاد میزند: “آبا، پدر” (رومیان 8: 15). ما تشنه او هستیم، اما اغلب صمیمیت با او از ما دوری میکند. ما الهیات خوبی داریم، اما تجربه ما چندان عالی نیست. حالا چی؟
یعقوب وعده میدهد که اگر به خدا نزدیک شویم، او نیز به ما نزدیک خواهد شد (یعقوب 4: 8). اما چگونه این کار را انجام دهیم؟ اجازه دهید رویکردی را پیشنهاد کنم که به من کمک میکند «واگن خدمت» خودم را با قطار به روشهای عملی حرکت دهم.
روی میز من، روی پایه کامپیوترم، برچسبی است که روی آن نوشته شده است: «Coram Deo». عبارتی لاتین به معنای “در حضور خدا” که به من یادآوری میکند هر جا که میروم و هر کاری انجام میدهم، در حضور خدا هستم. او همان جا با من است. من این چارچوب ذهنی را در تمام طول روز پرورش میدهم تا وقتم را با خدا از نظر عاطفی رضایتبخشتر کنم.
بهعنوانمثال طبق کتاب یعقوب، ابتکار عمل با ماست، سعی میکنم هر روز را آگاهانه با خدا شروع کنم. وقتی بیدار میشوم یکی از اولین افکار من این است: صبح بخیر، خداوند. و این من را راه می اندازد. سرعت را تعیین می کند. خدا با من است. وقتی بلند می شوم با او می نشینم و در قلبک را باز می کنم و دعاهایم را به حضور او بلند میکنم. «Coram Deo».
همانطور که روز میگذرد، از هر فرصتی برای گفتگو و تعامل با خداوند استفاده میکنم و آگاهانه از حضور او بهعنوان همراهم در تمام کارهایم باخبر هستم. من پرسشها و نگرانیهایم، ناراحتیها و درد دلهایم، لحظات شاد و افکار مملو از شکرگزاری خود را با او به اشتراک میگذارم. در مواقع سخت و گیجکننده به او اعتماد دارم. «Coram Deo».
در نهایت، من نیز روز خود را با خداوند شب میکنم و به وقت خواب زانو زده فهرستی از روزم تهیه میکنم و از خدا برای هر اتفاق خاصی که رخ داده است تشکر میکنم؛چه اتفاقات خوشایند چه رویدادهای ناخوشایند، رضایتبخش یا سخت. «Coram Deo».
بنابراین، این پیشنهاد من است و به شما کمک میکند از نظر عاطفی به خدا نزدیکتر شوید. روز خود را با او شروع کنید، روز خود را با او به پایان برسانید و تلاش کنید تا او را آگاهانه نزدیک قلب خود نگه دارید. و حتی زمانی که احساس در آغوش خدا بودن از شما دور می شود، خدا همچنان در کنار شماست.
گرگوری کوکل
https://www.str.org/w/you-don-t-have-to-choose-between-the-head-and-the-heart