هر دینی مدعی اعتبار تاریخی است (اما فقط مسیحیت پشتوانه تاریخی دارد)
بودیسم، هندویسم، اسلام و زرتشت ادعاهای تاریخی دارند، اما هیچ یک به اندازه مسیحیت قابل اعتماد نیستند.
جای تعجب نیست که پیروان مذاهب معمولاً مدعی ایمانی هستند که از چندین جنبه منحصر به فرد است. مسیحیان نیز در این قسمت تفاوتی با سایرین ندارند. چنین ادعاهایی کاملاً طبیعی است، زیرا همه مایلند باور کنند چیزی که برای آنها بسیار مهم و باارزش است نه تنها متفاوت است بلکه استثنایی هم هست. اما مسیحیان اغلب فراتر میروند. آنها مکرراً ادعا میکنند که در واقع شواهدی مبنی بر اینکه ایمانشان با سایرین متفاوت است در دست دارند. ادعای سایر بنیانگذاران مذهبی در حوزه وجود و ارائه شواهد، چگونه در قیاس با مسیحیت قرار میگیرد؟ در میان مشکلاتی که ادعاهای مذاهب بزرگ غیر مسیحی را تحت تأثیر قرار میدهد، مسلماً نگرانکنندهترین مسائل ماهیت تاریخی دارند. در اینجا به طور اجمالی بودیسم، هندوئیسم، اسلام و دین زرتشت را بررسی خواهیم کرد.
برخی ممکن است از شنیدن اینکه بودا به احتمال زیاد اعتقاد به خدا، یا دست کم باور به خدای شخصوار و خالق، را رد کرده است تعجب کنند. آن دست از پیروان بودا که بیشتر به فلسفه گرایش داشتند، ترجیح میدادند همین مسیر فکری را دنبال کنند.
مطالعات در باب بودیسم در ژاپن نتایج تاریخی شگفتانگیزی به همراه داشت. نمونه تاریخی که از بوداییان ژاپنی قرن نوزدهم گرفته شده است ممکن است در اینجا مفید واقع شود. جیمز کتلار، تاریخشناس دانشگاه شیکاگو، اشاره میکند که تاریخهای مختلف تولد بودا بیش از ۲۰۰۰ سال با یکدیگر تفاوت دارند، و این موضوع را با بیان اینکه عیسی در زمانی بین سقراط و دکارت به دنیا آمد، مقایسه میکند! با این حال، وجود تاریخی بودا برای بوداییها بسیار حیاتی است، زیرا ایمان آنها بر پایه روشنگری واقعی بودای تاریخی بنا شده است. در نتیجه، “تضادهای بیپایان” موجب ناامیدی میشود چرا که به نظر میرسید گزارشات موجود قابل اعتماد هستند.
ادوارد کونزه محقق بودایی، موضوع دیگری را هم مطرح میکند. در ۵۰۰ سال اول آموزههای شفاهی معمول بوده است و بسیاری از نوشتههای مهم بودا مربوط به ۶۰۰ تا ۹۰۰ سال پس از مرگ او هستند. کونزه آشکارا پای موضوع مربوطه دیگری را به میان میکشد که منجر به نتیجه پیش رو میشود: در حالی که برخی از بیشمار کتب چاپی میبایست آموزههای اصلی بودا را ارائه دهند، مشکل اصلی معرفتشناسی در ماهیت است: « ما هیچ معیار عینی نداریم که به ما اجازه دهد انجیل اصلی را از سایرین جدا کنیم. همه تلاشها برای یافتن آن صرفاً بر حدس و گمان استوار است و بحث درباره موضوع عموماً به چیزی جز سوءنیت و مشاجرات بیثمر نمیانجامد.» به عبارت دیگر، برخی از آموزههای اصلی بودا باید جزیی از آموزههایی که ما داریم باشد، اما به دلیل اینکه اسناد بسیار موخر هستند هرگز نمیتوانیم بگوییم کدام یک معتبر است. کونزه تصدیق میکند که به موجب همین امر بوداییها در مورد قابل اعتماد بودن سنتهای خود، نمیتوانند با مسیحیان رقابت کنند.
مورد بعدی مذهب هندو است، مذهبی که احتمالاً شناختهشدهترین شخصیت آن کریشنا است. مساله شایان توجه این است که بر اساس یک گزارش، حتی اکثر محققان هندو نیز تردید دارند که آیا کریشنا حقیقتا یک شخصیت تاریخی بوده است یا خیر. این نتیجهگیری احتمالاً با برخی ادعاهای مطرح شده از سوی کریشنا پشتیبانی میشود، یعنی کسی که گمان میرود برای اولین بار متن (معرفت و دانش) باگاواد-گیتا را «صدها میلیون سال پیش به خدای خورشید» داده است. نظرات اینچنینی ممکن است به اظهاراتی مانند «الگوی کلی که مترجمان دنبال کردهاند» کمک کند تا اثر بزرگتر (مهابهاراتا – که باگاوادگیتا بخشی از آن است) را بهعنوان یک «اثر اساطیری منحصربفرد» به حساب بیاوریم. به علاوه خود کریشنا «جهت ارائه ایدههای برخی نوابغ ناشناس به ابزاری شاعرانه یا در بهترین حالت، به یک شخصیت تاریخی کم اهمیت تبدیل میشود».
علاوه بر این، قدمت هیچیک از متون اصلی هندو را نمیتوان به پیش از قرن ۱۲ بعد از میلاد نسبت داد. با توجه به اینکه حدود ۳۰۰۰ سال قبل از میلاد، کریشنا و اولین شاگردش، آرجونا، زندگی کرده و با یکدیگر گفتگو میکردند، قدیمیترین رونوشتی که امروز در اختیار داریم مربوط به حدود ۴۱۰۰ سال بعد است! چقدر امکان دارد که طی بیش از چهار هزاره متوالی، در متن مربوط به آموزههای کریشنا تغییرات زیادی رخ داده باشد، بهویژه در فرهنگی که وقایع تاریخی با نگاهی بسیار متفاوت از تاریخنگاران یهودی در نظر گرفته میشد.
مسلمانان مدتهاست که علیه اناجیل به قرآن استناد میکنند تا استدلال کنند که عیسی مصلوب نشده و نمرده است. یکی از مدافعان برجسته مسلمان، مرحوم احمد دیدات، پاسخ معمول مسیحیان به این اعتراض مسلمانان را اینطور خلاصه کرده است: چگونه میتوان مردی در ۱۰۰۰ مایل دورتر با متنی ۶۰۰ سال بعد از مصلوب شدن، بداند که چه بر سر عیسی آمده است؟ پاسخ دیدات به این نقد شگفتانگیز است: «ادعای مسیحیان معتبر است. منطقشان خوب است»! با این حال در ادامه احمد دیدات برای ایراد عدله علیه اناجیل از قرآن استفاده میکند! به طرز شگفتانگیزی، دیدات اذعان میکند که نقد تاریخی مسیحیان «معتبر است. . . . خوب است» شکاف تاریخی ۶۰۰ ساله برای نوشتن متنی موثق من باب مصلوب شدن عیسی زمان بسیار زیادی است.
علاوه بر این، میتوان استدلال کرد که هیچ رویداد شگفتانگیزی منسوب به محمد، ورای خود کلمات، در قرآن گزارش نشده است. درواقع گزارشات معجزهآسا که در سنت مسلمانان به چشم میخورد، مربوط به متونی است که نگارش آنها حدود ۲۰۰ سال بعد آغاز شده و حتی تا چندین قرن بعد از آن نیز همچنان ادامه داشته است.
گستره تاریخهای احتمالی برای تولد زرتشت دارای تفاوتی ۱۰۰۰ ساله است و در زمانی بین ۱۵۰۰ تا ۵۰۰ قبل از میلاد قرار دارد! به علاوه، اکثریت قریب به اتفاق نوشتههایی که عقاید معادشناختی زرتشتیان را آموزش میدهند، به قرن نهم پس از میلاد برمیگردند. بنابراین، بخش عمدهای از مهمترین مطالب زرتشتی تا حداقل ۱۳۵۰ سال پس از زندگی زرتشت بلافاصله حذف میشود.
تنها مواردی که میتوانست توسط خود زرتشت نوشته شده باشد، بخش کوچکی از دعاها و سرودهای غیر الهیاتی است که در اوستا (که در یک دوره ۱۰۰۰ ساله جمعآوری شده) موجود است. علاوه بر این، نخستین رونوشتهای خطی اوستا «بسیار مشکوک» هستند و عموما به قرن سیزدهم پس از میلاد و برخی هم به حدود ۱۸۰۰ سال پس از نزدیکترین تاریخ تولد زرتشت برمیگردند! بسیاری از الهیات زرتشت (به ویژه معادشناسی) از بُندَهِشن نوشته قرن نهمی برگرفته شدهاند. بنابراین نتیجه نهایی این است که ما اطلاعات بسیار کمی در مورد الهیات زرتشت داریم، مگر از طریق منابع بسیار متأخر (حداقل ۱۳۵۰ سال بعد) که توسط زرتشت نوشته نشده است. قطعا هیچ رقیبی برای آموزههای مسیحیت وجود ندارد.
محققان منتقد چگونه این دادههای تاریخی که در مقایسه با دادههای موجود از سایر سنتهای مذهبی، آشکارا به نفع سنت مسیحی شهادت میدهد را تشخیص داده و با آنها رفتار میکنند؟ حتی برخی از محققان کاملاً شکاک نیز به طرز شگفتآوری وضعیت یا جنبههای مختلف اعتبار تاریخی مسیحیت را تصدیق میکنند.
به عنوان مثال، در پاسخ به اینکه آیا میتوان به عهد جدید اعتماد کرد، جان رابینسون میگوید: «این سؤالی نیست که یک هندو درباره باگاواد-گیتا یا یک مسلمان درباره قرآن یا حتی یک یهودی در باب عهد عتیق بپرسد.» سپس ادامه داده و میگوید که اکثر دیدگاههای پژوهشی به دلیل وجود فراوانی در دادههای موجود، از دیدگاهی محافظهکارانه نسبت به متون عهد جدید حمایت میکند. رابینسون اینطور جمعبندی میکند که عهد جدید «برترین متن تصدیقشده در میان نوشتههای باستانی در جهان است.»
بارت ارمان، علیرغم انتقاداتش، اذعان میکند که «عهد جدیددر مقایسه با هر متن باستانی دیگر، با نسخههای خطی بسیار بیشتری نگهداری و حفظ شده است.» علاوه بر این، «محققان متقاعد شدهاند که ما میتوانیم کلمات اصلی عهد جدید را با دقتی معقول (هر چند احتمالاً نه 100 درصد) بازسازی کنیم».
با این همه داشتن نسخ خطی کپی شده با دقت بالا، به خودی خود معتمد بودن محتوا را تضمین نمیکند. محققان منتقد نیز در این باره اظهار نظراتی کردهاند. بسیاری از محققین، من جمله ارمان، نظرات متعددی در مورد تاریخهای اولیه، شهادت و روایات قابل اعتماد و تصدیقهای متعدد منابع در سناریوهای مختلف عهد جدید ارائه کردهاند.
با این وجود در موارد بسیار، محققان با نگاهی نقادانه نسبت به فقدان منبع غیرمسیحی، نمونههای مذهبی دیگر را با نمونههای تاریخی عهد جدید تقریباً در یک تراز قرار میدهند. در واقع، این کار اغلب بدون نیاز به وجود هیچ مدرکی برای آموزههای غیر مسیحی صورت میگیرد!
به عنوان مثال، چارلز هارتشورن، فیلسوف منتقد برجسته، در نظرات خود عطف به مناظره عمومی در باب رستاخیز عیسی، تلویحاً به این نکته اشاره کرد که احساس میکند قیام عیسی را قبول نمیکند، زیرا ممکن است او را با رویدادهای معجزهواری که انتظار میرفت بودا انجام بدهد، مواجه کند! اما چطور میتوان وقایع مربوط به رستاخیز عیسی را که شاید فقط چند ماه بعد از واقعه تأیید شده، با رویدادهایی که چند صد سال پس از بودا گزارش شده است مقایسه کرد؟ شاید دلیل این مقایسه تا حدی در آخرین جمله از مقاله هارتشورن نهفته باشد. او اینطور اعتراف میکند: “سوگیری متافیزیکی من در مقابله با قیام است.”
در نظر گرفتن اینکه به ندرت سؤالات مشابهی در باب موقعیتهای غیر مسیحی (که تقریباً همیشه فاقد شواهد هستند) مطرح میشود، چنین نگرش بیش از حد انتقادی نسبت به اعتقادات مسیحی، دوگانگی پژوهشی را آشکار میسازد. محققان به ندرت از آموزههای غیر مسیحی انتقاد میکنند. مسلماً ممکن است فقدان دادههای واقعی در مورد ادیان غیر مسیحی برای مفسر ناشناخته باشد اما به نظر میرسد در بسیاری از مواقع مصداق نزاکت سیاسی (یا چیزی شبیه این) است که مرتباً در اخبار شاهدش هستیم.
به عنوان نکته کوتاه نهایی که ارزش یادآوری دارد، افسانه محبوبی است که بیش از هر چیز طرفدار «تساهل» است و ادعا میکند که اساساً همه ادیان بزرگ علیرغم بستهبندی احتمالا متفاوتی که دارند، پیغام اصلی یا مجموعهای از حقایق مشابه را اعلام میکنند. رایجترین تفسیر این است که همه ادیان مسیرهایی هستند که در جهتهای مختلف یک کوه قرار میگیرند. به این ترتیب اینطور برداشت میشود که اغلب نیاز به شواهد نیست، مگر اینکه… البته! مگر اینکه پای مسیحیت در میان باشد. این استاندارد دوجانبه میتواند مهمترین تعریف و تمجید از همه باشد – دلیل این نگرش این است که بیش از هر نظام اعتقادی دیگر، مسیحیت است که با دادههای واقعی و مبتنی بر شواهد حقیقی سروکار دارد.
نوشته : گری هابرماس
منابع
Geoffrey Parrinder, Comparative Religion (Westport, CT: Greenwood, 1962, 1975), 85. Hexham agrees (Concise Dictionary of Religion [Downers Grove, IL: InterVarsity, 1993], 39-40).
James E. Ketelaar, “The Non-Modern Confronts the Modern: Dating the Buddha in Japan,” History and Theory, Theme Issue 45 (December 2006), 73-74.
Ibid., 75.
Edward Conze, ed. and trans., Buddhist Scriptures, Penguin Classics, ed. by Betty Radice (London: Penguin, 1959), 11-12.
Ibid., 34.
“Preface,” Bhagavad-Gītā as it Is, Complete Ed., Rev. and Enlarged (including the original Sanskrit text), ed. with commentary by A.C. Bhaktivedanta Swami Prabhupāda (Los Angeles: Bhaktivedanta Book Trust, 1983), xv, xix.
Ibid., xv./font>
Nirad C. Chaudhuri, Hinduism: A Religion to Live By (Oxford: Oxford University Press, 1997), 30-31.
Ahmed Deedat, Crucifixion or Cruci-fiction? (Jeddah, Saudi Arabia: Abul-Qasim Publishing, 1984), 5-6.
Edwin Yamauchi, Jesus, Zoroaster Buddha, Socrates, Muhammad (Downers Grove, Ill: InterVarsity, 1972), 20-21; Winfried Corduan, A Tapestry of Faiths, especially 61, note 14.
S.A. Nigosian, World Religions: A Historical Approach, Third ed. (Boston: Bedford/St. Martin’s Press, 2000), 216; Irving Hexham, Understanding World Religions (Grand Rapids, MI: Zondervan, 2011), 235.
According to ancient historian of religion, Edwin Yamauchi. See his Persia and the Bible (Grand Rapids, MI: Baker, 1990), 458-466 and, “Life, Death, and the Afterlife in the Ancient Near East,” in Richard N. Longenecker, Life in the Face of Death: The Resurrection Message in the New Testament (Grand Rapids, MI: Eerdmans, 1998), 21-50.
Winfried Corduan, A Tapestry of Faiths: The Common Threads Between Christianity and World Religions (Downers Grove, IL: InterVarsity, 2002), especially 63-64; cf. Nigosian, World Religions, 222.
Yamauchi, “Life, Death, and the Afterlife in the Ancient Near East,” 48; Nigosian, World Religions, 221-222.
Yamauchi, “Life, Death, and the Afterlife in the Ancient Near East,” 49; cf. Corduan, A Tapestry of Faiths, 63.
John A.T. Robinson, Can We Trust the New Testament? (Grand Rapids MI: Eerdmans, 1977), with the first quotation from page 7 and the second from page 36; cf. pages 25-29, 36-44.
Bart D. Ehrman, The New Testament: A Historical Introduction to the Early Christian Writings, Second Ed. (New York: Oxford University Press, 2000), 443; also 447-449.
Ehrman, Did Jesus Exist? The Historical Argument for Jesus of Nazareth (New York: Harper Collins, 2012)
Charles Hartshorne, “Response to the Debate,” in Gary R. Habermas and Antony G.N. Flew, Did Jesus Rise from the Dead? The Resurrection Debate, ed. by Terry L. Miethe (New York: Harper and Row, 1987), 137, 141-142