به ندرت ممکن است یک ماه بگذرد و رسانهها خبری مبنی بر مرگ کلیسا در بریتانیا منتشر نکنند. به عنوان مثال، روزنامه بریتانیایی تلگراف اخیرا گزارش داد که «بیش از نیمی از جمعیت بیایمان هستند و سهم جمعیتی که خود را مسیحیان کلیسای انگلستان میدانند به 15 درصد کاهش یافته است. این پایینترین میزان ثبت شده تا کنون است». بنابراین آیا مسیحیت در یک مارپیچ مرگبار قرار گرفته است و سکولارها میتوانند منتظر یک آرمانشهر بیخدا باشند؟ خب، مثل همیشه، همهچیز به این سادگی نیست.
وقتی یک سال پیش از کانادا به بریتانیا برگشتم،بلافاصله متوجه شدم طی شش سالی که دور بودم، شاخههای سبز زیادی ادر درخت رو به رشد کلیسا ظاهر شده بود. مدام با رهبرانی که کلیساهایشان در حال رشد بود ملاقات میکردم آن هم در مکانهای غیرمعمول: درون شهر لیورپول، کمربند دلال سهام در خارج از M25، یا در میان مهاجران ایرانی. این مکانها اغلب جزو آن دسته مکانهایی هستند که توسط نظرسنجیهایی که فقط بر کلیسای انگلستان تمرکز دارند، هدر میروند.
تنها من نیستم که متوجه این موضوع شده: یکی از دوستانم، شان الیور دی، یک کتاب کامل در این باره نوشته است. در کتاب او به نام «احیاء ناخوشایند خدا»، نه فقط درباره نحوه کار خدا در همه مکانها، بلکه درباره اینکه چرا رسانهها علاقهای به گزارش این موضوع ندارند هم پرداخته شده است. گاهی اوقات تعجب میکنم که آیا مسیحیان نیز به زنگ بیداری نیاز دارند. گاهی نشستن در جمعهای کوچک راحتتر از این است که بیرون برویم و کاری انجام دهیم. بهتر است در جمعهای کوچک بنشینیم و داستانهای وحشتناک از بدی آدمها تعریف کنیم، نه اینکه بیرون برویم و کاری انجام دهیم! وقتی عملکرد مسیحیان اینطور است خدا طبق عادت وارد صحنه میشود.
ما همچنین باید چشمانمان را فراتر از مرزهای این جزیره عصاگونه (*اشاره نویسنده به شعری در وصف بریتانیا است _ منظور از عصا، عصای سلطنت بریتانیا است) برداریم و به نحوه کار خدا در سطح جهانی نگاه کنیم، زیرا اتفاقات بسیار هیجانانگیزی در حال وقوع است. در چین تعداد کلیساها به 100 میلیون نفر نزدیک میشود و چین در مسیر تبدیل شدن به پرجمعیتترین کشور مسیحی جهان است. (این در کشوری رخ داده است که فقط 50 سال پیش فکر میکردیم به دلیل انقلاب فرهنگی مائو مسیحیت در آن به پایان رسیده است). در آفریقا، بیش از 400 میلیون مسیحی وجود دارد و پیشبینی میشود این تعداد تا سال 2025 به 633 میلیون افزایش یابد. برای نشان دادن این رشد، باید اشاره کنم که این تعداد در سال 1900 فقط 9 میلیون نفر بوده است. در مقیاس کوچکتر به ایران نگاه کنید، کشوری که تعداد مسیحیان آن بیش از یک میلیون نفر است – فقط یکی از بسیار کشورهای خاورمیانه که در آن دهها هزار مسلمان طی سالهای اخیر به سوی مسیح آمدهاند.
خدا در سرتاسر جهان در حال کار است و این رشد جهانی به دنیای غرب نیز برکت میدهد، زیرا بسیاری از مهاجران به کشورهایی مانند بریتانیا ایمان مسیحی پر جنبوجوش و پویایی را با خود به ارمغان میآورند. بسیاری از بزرگترین کلیساها در شهرهایی مانند لندن اکنون کلیساهای مهاجر هستند و نشانه زیبایی از تدارک بلندمدت خدا وجود دارد به این صورت که آن کلیساهای مهاجر اکنون به بشارت مجدد ملتی کمک میکنند که آنها را از طریق جنبشهای تبشیری قرن نوزدهم و بیستم بشارت داده است.
اما رشد جهانی کلیسا مرا به یاد چیز دیگری نیز میاندازد. لامین سانه، متکلم آفریقایی، در کتاب خود با عنوان مسیحیت چه دینی است؟، اشاره میکند که مسیحیت تنها دین اصلی است که مرکز فرهنگی آن مدام در حال تغییر است. به عنوان مثال، اسلام به عنوان یک دین عربی آغاز شده و یک دین عربی هم باقی مانده است. مسلمانان قرآن را به عربی قرائت میکنند و به عربی رو به مکه در عربستان سعودی نماز میخوانند. یا بودیسم را در نظر بگیرید. علیرغم اینکه بسیاری از غربیهای پست مدرن سعی میکنند آیین بودا را بهطور ساده امتحان کنند، بودیسم واقعی یک ایمان آسیایی باقی مانده است. خداناباوری، که برای بسیاری به عنوان یک دین انسانی عمل میکند، عمدتاً یک ساختار غربی است و به همین شکل هم باقی مانده است.
اما مسیحیت، در مقایسه با دیگر ادیان بسیار متفاوت به نظر میرسد. از خاورمیانه آغاز شد و به سرعت در سراسر امپراتوری روم گسترش یافت. در واقع، آنقدر سریع که در عرض 300 سال، از یک فرقه کوچک تحت آزار و اذیت به مذهب بیش از 50 درصد مردم امپراتوری روم تبدیل شد. به سمت شرق در هند (جایی که مسیحیان مار توما کرالا میراث خود را به قدیس توماس نسبت میدهند)، در امتداد شمال آفریقا و به سمت بالا در اروپا گسترش یافت. با پدران زائر از اقیانوس اطلس عبور کرد و به یک ایمان آمریکایی تبدیل شد، اما اکنون در چین، آفریقا و آمریکای جنوبی به سرعت در حال رشد است، به طوری که مرکز مسیحیت قرن بیست و یکم نیمکره جنوبی است. شما نمیتوانید انجیل را به یک فرهنگ خاص سنجاق کنید.
اما در عین حال، مسیحیت تنها دینی است که فرهنگ را جدی میگیرد. آتئیسم نمیداند با فرهنگ چه کند زیرا در نهایت تنها چیزی که مهم است بقا و تولید مثل است. مذاهبی مانند اسلام تکفرهنگی هستند و فرهنگ عربی را در هر کجا که فتح کنند، تحمیل میکنند. اما مسیحیت؟ مکاشفه ۷: ۹-۱۱ را بخوانید. نمیتوانید وجود از آن جمعیت عظیم در بهشت که خدا را به هر زبان و با هر فرهنگی ستایش میکنند، هیجانزده نشوید. هر فرهنگ دارای چیزی است که ارزش جشن گرفتن دارد و خدا فرهنگ را دوست دارد زیرا خدا آن را اختراع کرده است. اما هر فرهنگی نیاز به نجات دارد، زیرا هر فرهنگی سقوط کرده است. و به همین دلیل است که در مسیحیت، خداوند با قدم گذاشتن به فرهنگ، در شخص عیسی، نشان داد که چقدر ما را دوست دارد و از طریق مرگ فداکارانه او بر صلیب و قدرت رستاخیز او، هر قبیله و زبان از افغانستان تا بریتانیا، از یمن تا زیمباوه میتوانند بیایند و او را بشناسند.
اندی بانیستر
منبع :