خداناباوران معمولاً به ظلم ظاهری خدای عهد عتیق که ریچارد داوکینز او را “بطور قطع ناخوشایندترین شخصیت در همه داستانها” توصیف کرده است اعتراض دارند.
البته داوکینز تصدیق میکند که توصیفش از یهوه اغراقآمیز است. درست است که در موارد نادری به نظر میرسد که خدا کاملاً شرور است، ولی از آنجا که خداناباوری هیچ راهی برای اثبات اخلاق عینی ارایه نمیکند، هیچ معیاری وجود ندارد که آتئیست با تکیه بر آن هرگونه رفتار در کتابمقدس، از جمله رفتار خدا را شر بنامد. آتئیست میتواند به خداناباوری روی آورد و بگوید خدای انجیل خدای واقعی نیست. این باور منطقا محتمل است. اما او نمیتواند همچنان هم خداناباوری خود را حفظ کند و هم ادعا کند که خدای کتابمقدس یک قانون اخلاقی عینی را نقض کرده زیرا هیچکس نمیتواند قانون اخلاقی عینی که به باور خود فرد وجود ندارد را نقض کند!
با این حال، رفتار ظاهراً غیر اخلاقی خدا برای مسیحیان معتقد به کتابمقدس همچنان مشکلساز است. مسیحیان در روبرویی با این چالش دو نتیجه اساسی میگیرند.
برخی اینکه انحرافی در کتابمقدس وجود نداشته را رد کرده ادعا میکنند که نویسندگان عهد عتیق در مورد برخی مسائل اخلاقی اشتباه کردهاند. آنها به عهد جدید و تعالیم عیسی متوسل میشوند و میگویند به هر حال فقط قیام مسیح مهم است. یکی از مشکلات بزرگ این دیدگاه نادیده گرفتن این واقعیت است که عیسی و شاگردانش کل عهد عتیق را تأیید کردند. بنابراین پیروی کردن از عیسی به منزله تأیید عهد عتیق است.
دیدگاه سازگارتر این است که تأیید کنیم عهد عتیق حقیقت را میگوید، اما برای کشف حقیقتی که عهد عتیق میگوید باید همه عوامل مربوطه را در نظر بگیریم. این بدان معناست که آیات و بخشهای مربوطه را از متن اصلی خارج نکنید. این به معنی است که درک کنیم آن متن برای چه کسی، در چه موقعیت تاریخی و در چه ژانر یا نوعی بوده است. انسانهای منطقی هر متنی را این گونه تفسیر میکنند.
متأسفانه، به نظر میرسد وقتی پای کتابمقدس در میان باشد، آتئیستها چنین ملاحظاتی را نادیده میگیرند.
بیایید به موضوعی که آتئیستها اغلب برای معرفی خدا به عنوان یک هیولای اخلاقی به آن اشاره میکنند بپردازیم: کشتن کنعانیان. برای برخورد قاطع با مسئله کنعانیان و بسیاری دیگر از سوالات اخلاقی در کتابمقدس، از جمله بردهداری و جرایم مرگبار، توصیه میکنیم کتاب دکتر پاول کوپن با عنوان “آیا خدا یک هیولای اخلاقی است؟” را مطالعه کنید. ما در اینجا فقط قصد داریم تا مسئله کنعانیان را به طور مختصر پوشش دهیم. (کوپن سه فصل را به این موضوع اختصاص داده است.)
به نظر میرسد که خداوند مطمئناً دستور کشتن یک گروه را به طور کامل را صادر کرده است که قطعا غیر اخلاقی است. او کیست، هیتلری در آسمان؟ خیر. اما شما باید تامل کرده و کل متن را بررسی کنید تا علت امر را دریابید.
در واقع، “مأمن” مخففی است که میتوانید از آن برای کشف معنای مناسب هر متنی از کتابمقدس استفاده کنید. مأمن چهار مورد زیر را بررسی میکند:
م – موقعیت؟ موقعیت تاریخی متن چیست؟ چه چیزی را میخواهید در مورد افراد و رویدادهای روایت بدانید؟ تصویر اصلی و بزرگتر متن چیست؟
ا – نوع ادبیات؟ نوع ادبیات چیست؟ آیا روایت تاریخی است؟ یا شعر، نبوت، حکم شریعتی، حکمت یا رساله است؟ از چه ابزار ادبی استفاده شده است: مبالغه؟ مثل؟ استعاره؟ تصاویر آخرالزمانی؟
م – مقصود؟ مقصود متن کیست؟ همه؟ افراد خاص؟ اسرائیل زمان باستان؟ عهد عتیق است یا عهد جدید؟
ن – نسخه؟ آیا این متن برای امروز ما تجویز شده است یا صرفاً توصیفکننده یک رویداد تاریخی است؟
وقتی مأمن را در بخشهای مربوط به کنعانیان اعمال میکنید و چند سوال اساسی میپرسید، در مقایسه با تصویری که خداناباوران ترسیم کردهاند، تصویری متفاوت از خدا ظاهر میشود.
تصور کنید در کنعان ۱۴۰۰ سال قبل از میلاد مسیح هستید. هنگام غروب وقتی در مزرعه مشغول کار هستید در همان حال صدای فریاد و جیغ پسر شیرخواره خود را میشنوید، به سرعت به سمت معبد روستا میدوید. هرچه نزدیکتر میشوید، فریادها بلندتر و بلندتر میشوند تا زمانی که در هیاهوی طبلها، صدای جیغها محو میشود. هنگامی که از دروازه عبور میکنید، بوی تعفن سوختن گوشت به مشام شما میرسد. شما با یک بت عظیم برنجی با بدن یک مرد قوی و سر یک گاو خندان در پشت یک دود غلیظ روبرو میشوید. به نظر میرسد بت در میان آتش افروخته میسوزد و پسر شما به بازوهای سوخته و کشیدهاش بسته شده است! شعلهها او را دربر گرفته و در درون سر گاو با آن لبخند شوم میرقصند. پسر شما به معنای واقعی کلمه در حال مرگ است و شما نمیتوانید به او نزدیک شوید! هیچکس کمک نخواهد کرد. همه آنها فقط به صورت رباتیک محکمتر بر طبل خود میکوبند تا والدین نشنوند که چگونه فرزندانشان هنگام قربانی شدن به مولِک، خدای کنعانیان، فریاد میزنند.
به نظر شما خدا دلایل خوبی برای جلوگیری از این امر داشت؟
پس از چهارصد سال ماندن در چنین بیعدالتیهایی، کنعانیان آنقدر فاسد شده بودند که کتابمقدس میگوید این سرزمین «ساکنان خود را استفراغ کرد». خوی حیوانی، فحشا در معبد و چندین گناه آشکار دیگر. سرانجام، خداوند به اسرائیل دستور داد آنها را متوقف کرده و آن سرزمین را برای اسرائیلیان مهاجر پاکسازی کنند.
داوری خدا همچنین به منظور جلوگیری از فساد کنعانیان در بنی اسرائیلی بود که نجاتدهنده جهان از میان آنها میآمد.
باوجود وحشتی که کنعانیان هنگام پرستش خدایشان مولک ایجاد میکردند، آتئیستها شکایت میکنند که خدا برای جلوگیری از آنها بد اخلاقی کرده است. با این حال، تقریباً در محیط هر دانشگاهی که از آن دیدن میکنم، یک آتئیست اعلام میکند: “اگر خدایی نیکو وجود داشت، برای جلوگیری از شر در جهان مداخله میکرد.” خوب، در اینجا موردی وجود دارد که خدا مداخله کرده و خداناباوران به آن معترض هستند!
البته، آنها خواهند گفت که دلیل اعتراضشان داوری بسیار خشن خدا است. در تثنیه ۷: ۲ ، خدا میگوید که بنی اسرائیل باید کنعانیان را به طور کامل “نابود” کنند. خوب، چرا فقط بزرگسالان گناهکار را مجازات نکنند و کودکان بیگناه را زنده نگذارند؟ برای درک صحیح این قسمت باید نوع ادبیات و صنایع ادبی مورد استفاده را درک کنیم.
اغلب از من میپرسند: “آیا شما کتابمقدس را به صورت عینی همانگونه که نوشته شده میپذیرید؟” پاسخ من این است: “بله، در جایی که به معنای واقعی کلمه اشاره داشته باشد. وقتی در قسمتی میخوانم “عیسی در است”، فکر نمیکنم او لولا داشته باشد. ” این استعاره است و یک حقیقت واقعی را بیان میکند اما نه به شیوهای تحت اللفظی. در واقع، همه چیز در کتابمقدس به معنای واقعی کلمه حقیقت است، اما همه آن به شکل تحتاللفظی بیان نشده است.
به همین ترتیب، وقتی پولس به صورت تحتاللفظی میگوید که انجیل را “در سراسر جهان” موعظه کرده است، منظور او به معنای واقعی کلمه همه جای جهان نیست. منظور او در بسیاری از نقاط شناخته شده است. به همین ترتیب میتوان “طولانی بودن یک سفر” را با گفتن اینکه “به همه جا رفتیم” توصیف کرد. این یک ابزار ادبی یا مبالغهای به نام “بیش از حد” است، درواقع مبالغه برای اثرگذاری و گاهی تاکید به کار میرود.
احتمالا از این ادبیات مبالغه آمیز در تثنیه ۷ و معدود قسمتهای تاریخی که از نابودی کامل افراد شرور در سرزمین وعده داده شده به اسرائیل آمده، استفاده شده باشد. چرا چنین نظری دارم؟ از آنجا که پس از فرمان به نابودی کامل کنعانیان، آیه بعدی میگوید: ” با ایشان وصلت منما. »(تثنیه ۷: ۳). چگونه میتوانید با افرادی که قرار بود کاملاً از بین بروند ازدواج کنید؟ علاوه بر این، بخشهای دیگری هم هستند که ذکر میکنند گروههای خاصی “به کلی نابود شدهاند”، اما جلوتر میبینیم که همان گروههای مردمی مثلا نابود شده بارها و بارها در کتابمقدس ظاهر میشوند. بدیهی است که بسیاری هنوز نمردهاند.
آنها همچنان به زندگی ادامه میدادند زیرا هدف واقعی فرمان، بیرون راندن کنعانیان از این سرزمین بود، نه از بین بردن همه آنها. دکتر پاول کوپن چندین مثال خارج از کتابمقدس را بیان میکند تا نشان دهد که چنین “زبان اغراقآمیزی”، از جمله نقل قول در مورد کشتن زنان و کودکان، در روایات خاور نزدیک در روزگار باستان متداول بوده است. در چنین فرهنگهایی رسم بر این بود که بجای آنکه بگویند کل لشکر دشمن را شکست دادهاند، میگفتند همه آنها را به هلاکت رساندهاند. کوپن مینویسد: “همانگونه که ممکن است بگوییم یک تیم ورزشی حریفان خود را” ترکاند “یا” نفله کرد “یا “آنها را با خاک یکی کرد” ، نویسنده (ویراستار متن کتابمقدس) نیز به همین ترتیب از بلاغت عصر خود پیروی کرده است. هیچ شواهدی وجود ندارد که نشان دهد زنان و کودکان نیز در نزدیکی نبرد بودهاند یا مورد هدف قرار گرفتهاند.
خداناباوران میگویند “اما این نسلکشی بود!”. خیر، اینگونه نبود. کافیست به هدف متن نگاه کنید تا علت آن را بفهمید.
اهداف این فرامین، برخی افراد فاسد در سرزمین کنعان بودند. اما شاید تعجب کنید که بدانید دستوراتی برای اسرائیلیان گناهکار نیز داده شده است! خدا دستور داد که نه تنها کنعانیان، بلکه هزاران اسرائیلی نیز به خاطر بتپرستی کشته شوند (خروج ۳۲ :۲۷ ؛ اعداد ۲۵: ۱- ۹). همانطور که آقای کوپن اشاره میکند ، “خدا به گناه توجه داشت، نه قومیت. در حقیقت، هنگامی که کتب پیامبران عهد عتیق را میخوانیم ، میبینیم که آنها (یا خدا) از نافرمانی اسرائیل عصبانی شده بودند و بیشتر از ملتهای بتپرست داوری الهی را بر اسرائیل/یهودا اعلام میکردند.»
بنابراین این نسلکُشی نبود بلکه گناهکُشی بود. با این وجود، چگونه یک خدای عادل میتواند چنین دستوراتی را صادر کند؟ بیایید نسخه را بررسی کنیم.
نظر به اینکه این دستورات برای افراد خاصی در یک زمان خاص در کنعان عهد عتیق تجویز میشد، امروزه آنها برای ما فقط توصیف وقایع تاریخی هستند. در حقیقت، این امر در مورد تمام قوانین مربوط به اسرائیل در عهد عتیق نیز صادق است.
همانطور که کوپن در طول کتاب خود بارها تکرار میکند ” اسرائیل عهد عتیق یک ایدهآل جهانی نیست و هرگز هم نبوده است.” این دستورات فقط برای اعلام حاکمیت خدا (تئوکراسی) بر قوم اسرائیل در زمان باستان بوده و هدف از صدور آنها جدا کردن اسرائیل از دیگر قومها (تقدیس) بوده است. بنابراین قوم وعده داده شده وارد سرزمین موعود میشوند و مسیح موعود برای نجات جهان در این قوم متولد میشود.
مسیح آمد و تمام آن قوانین را اجرا کرد. هر قانونی از عهد عتیق که در عهد جدید تکرار نشده باشد، امروز قابل اجرا نیست. به هر حال، عهد جدید میثاقی جدید است، به این معنا که تئوکراسی عهد عتیق به پایان رسیده است. بنابراین وقتی خداناباوران نسبت به قوانین عهد عتیق لب به شکایت میگشایند، بسیار عقبتر از زمان سیر میکنند!
اما هنوز یک مشکل در مورد نسخه به قوت خود باقیست. فرض کنیم که دکتر کوپن در مورد ادبیات مبالغهآمیز اشتباه میکند، چنان که باور حداقل یک الهیات معتقد انجیلی اینگونه است. فرض کنیم خدا واقعاً مقرر داشته است که به معنای واقعی کلمه همه از جمله کودکان، در فرهنگ کنعانی بمیرند. آیا این یک امر غیر اخلاقی از جانب خداست؟
این را از خود بپرسید: وقتی کسی میمیرد، آیا خدا آن شخص را “میکشد”؟ خیر. علت یا جواز مرگ کسی را دادن برای خدا قتل محسوب نمیشود، زیرا به هر حال همه حیات از آن اوست. او خالق حیات است و فقط او میتواند آن را احیا کند. در حقیقت، مردم هرگز از بین نمیروند، آنها فقط مکان خود را تغییر میدهند. خدا هیچ تعهدی ندارد که انسانها را هشتاد سال در این دنیا زنده نگه دارد. به هر روی برنامههای او برای آغاز ابدیت با تمام شدن زندگی در این دنیا آغاز میشود. بنابراین خدا کاملاً محق است که شما را در هر سنی که خودش انتخاب میکند (دو سالگی یا هشتاد و دو سالگی) از این زندگی به زندگی بعدی منتقل کند.
منظور از عبارت “بازی کردن در نقش خدا” همین است. اینکه سرچشمه کل حیات، تصمیم بگیرد هر زمان که بخواهد زندگی کسی را بگیرد کاملا موجه است. اما در مورد ما اینطور نیست. با این حال، اخیراً ریچارد داوکینز با اعلام این جمله که ” ارزش جنین انسان کمتر از یک خوک بالغ است”، موضع خود را در مورد سقط جنین تأیید کرد. این بازتاب افکار خداناباور، پیتر سینگر از دانشگاه پرینستون است که معتقد است والدین باید حق قتل فرزندان خود را حتی پس از تولد داشته باشند! بیایید کمی منطقی باشیم. به اعتقاد خداناباوران، وقتی خدا نقش خدا را بازی میکند و فرمان کشتن بچهها را میدهد، غیراخلاقی است، اما وقتی خداناباوران نقش خدا را بازی میکنند و کودکان در رحم را میکشند، از حقوق اخلاقی خود استفاده میکنند. کسی میتواند این را برای ما توجیه کند؟
نویسنده : فرانک تورک | برگرفته از کتاب “دزدی از خدا”
منابع :
Turek, Frank. “Evil – Chapter 5.” Stealing from God: Why Atheists Need God to Make Their Case, NavPress, Colorado Springs, CO, 2015.