دو ایراد رایج، یا شاید «تئوری توطئه» در مورد خاستگاه مسیحیت مطرح شده است. اول، اینکه پولس رسول مسئول تحریف در دین بکر موعظه شده توسط عیسی بوده است و دوم اینکه کنستانتین این فرآیند را، به ویژه با ایجاد کنن کتابمقدس، تکمیل کرد.
سنت اولیه
آنچه اغلب نادیده گرفته میشود، استفاده پولس رسول از سنت پیشا-پولس است. اگر پولس مسیحیت متعارف را از آنچه عیسی و حواریون حقیقتاً تعلیم دادند منحرف کرد، نباید او را در حال استفاده از سنت پیشا اولیه و اولیه مسیحیت در رسالات خود ببینیم، زیرا این امر هدف فرضی او را تضعیف میکند. با این حال، او واقعاً به سنت اولیه مسیحیت استناد میکند! محققان مختلف به اول قرنتیان 15: 1-3 اشاره کردهاند، جایی که استفاده پولس از اصطلاحات paredoka (“سنت”) و parelabon (“دریافت”) به طور قطع نشاندهنده سنت اولیه پیشا-پولس است. پولس آنچه را که از مسیحیان پیش از خود دریافت کرده بود «ارائه» کرد (paradidymi). استفاده از اصطلاحاتی مانند «رسید»، «سپردم» و «اعتراف» نشانههایی است که حکایت از استناد پولس به مطالب اولیه مسیحیت میکند.
در اول قرنتیان 15: 3 به بعد، با چیزی مواجه میشویم که آر-پی مارتین در مبانی عهد جدید (جلد 2، صفحه 251) از آن اینگونه یاد میکند: “نشانههایی گویا که به عنوان یک اصل اعتقادی مطرح میشود. چهارگانهای «که» (‘oti) اصول اعتقادی را معرفی میکند (در آیات 3، 4، 5). این واژگان غیرمعمول است و شامل برخی اصطلاحات و عبارات نادر است که پولس هرگز دوباره از آنها استفاده نمیکند.” این آیات به مرگ و قیام عیسی اشاره دارد. مرگ نجاتبخش مسیح در اول قرنتیان 11: 23 در رابطه با عشای ربانی، باز هم با استفاده از زبان سنت یعنی “دریافت” و “تسلیم” مورد بحث قرار گرفته است. بنابراین، بلافاصله میتوانیم ببینیم که دو آموزه اصلی مسیحیت توسط پولس اختراع نشده و صرفاً توسط او منتقل گستهاند.
شخص مسیح
در رابطه با شخص مسیح، در رومیان 1: 3-4، هنگام استفاده از لقب پسر با آنچه همه محققین (از هر طیف) به عنوان اصل پیشا-پولس شناختهاند، مواجه میشویم. پولس مجدداً از اصطلاحاتی استفاده میکند که در جای دیگر یافت نمیشود (مثلاً «روح قدوسیت»). به این اشاره به کیستی عیسی توجه کنید که میگوید «چون انسان خاکی از صلب داوود به دنیا آمد»، اگر مسیح دارای ماهیتی والاتر نباشد این تعریف یک توصیف اضافی است. نمونههای مشابهی از اصول مسیحشناسی پیشا-پولس در غلاطیان 4: 4 و رومیان 8: 3 یافت میشود که باز هم نشان میدهند عیسی فقط یک انسان نبوده است.
در میان محققان یک توافق کلی وجود دارد مبنی بر اینکه فیلیپیان 2: 5 به بعد یک سرود پیشا-پولس است. این سرود با استناد به اشعیا 45: 23-25 (جایی که هدف اصلی ستایش («هر زانو خم خواهد شد») YHWH[یهوه] است)، به اوج خود میرسد، اما ، همانطور که اعتراف کلی بر خداوندی عیسی تاکید دارد، در این سرود، عیسی با یهوه یکی در نظر گرفته میشود. پولس به سادگی یک سنت مسیحی که از قبل وجود داشته را بازگو کرده است: مسیح به عنوان پسر ازلی و خداوند یک ابداع اعتقادی توسط پولس نبوده است.
پیش از من در مسیح…
مورد دیگری که نشان میدهد پولس آموزههای مسیحیت اولیه را تغییر نداده، در رساله او به رومیان (نوشته شده در حدود 57 پس از میلاد) مطرح میشود. پولس خطاب به جماعتی نوشت که از طریق رسالت او به مسیحیت روی نیاورده بودند او به رسولان یهودی-مسیحی «آندرونیکوس و یونیاس … در میان رسولان از چهرههای برجستهاند، که پیش از من نیز در مسیح بودهاند» اشاره میکند (رومیان 16: 7). از آنجایی که احتمالاً پولس ظرف یک سال یا بیشتر پس از واقعه مرگ و قیام مسیح ایمان آورده است، پس این دو فرد که «رسول» نامیده میشوند باید از اولین کسانی باشند که به مسیحیت گرویدهاند. کلیسا از سال 49 پس از میلاد در رم وجود داشت. فرمان کلودیوس نشان میدهد که در همان سال همه یهودیان را به دلیل شورشهای مربوط به “کرستوس” از شهر بیرون کردند. اعمال رسولان 2: 10 به «زائران رومی، چه یهودی و چه یهودیشده» اشاره دارد که در روز پنطیکاست حضور داشتند، بنابراین محتمل است که این نقطه خاستگاه کلیسا [در روم] بوده باشد.
از آنجایی که کلیسای روم توسط پولس بنا نشده بود، اعتقادات الهیاتی آن نیز نشأت گرفته از پولس رسول سرچشمه نبود. اگر تعالیم پولس برخلاف انجیل اولیه عیسی بود، ایمانداران مسیحی پیشین، مانند آندرونیکوس و یونیاس (که به عنوان «رسولان» معرفی میشوند) با آن مخالفت میکردند. از این رو، استدلال منطقی این است که آموزههای پولس [الوهیت عیسی، مرگ و قیام نجاتبخش او، ابزار نجات (از طریق فیض به واسطه ایمان و تنها بر اساس فداکاری عیسی بر صلیب)] در واقع حاوی همان پیغامی بود که از ابتدا توسط دیگر رسولان موعظه میشد. ما از رساله کلمنت رسول در روم به قرنتیان، که در حدود 70 تا 95 پس از میلاد نوشته شده است، درمییابیم که پیغام پولس و جایگاه او به عنوان رسول توسط مسیحیان رومی تأیید شده است.
توطئه کانُن
در مورد کنستانتین، ادعای معمول «تئوری توطئه» این است که او یک بتپرست بود که تظاهر به تغییر دین کرد و با ریاست شورای نیقیه، فرآیند هلنیستی/ بتپرستی مسیحیت را تکمیل و کانُن کتابمقدس را تثبیت کرد. این واقعیت که کنستانتین 50 نسخه از کتابمقدس را سفارش داده است به عنوان مدرکی دال بر این امر مطرح شده است. ادعای انگیزه پنهانی برای تغییر دین مضحک است (هرچند شخصاً فکر نمیکنم که کنستانتین واجد شرایط عضویت در یک کلیسای انجیلی مدرن باشد). در سال 312 که این اتفاق افتاد، مسیحیان حداکثر 10 درصد از جمعیت امپراتوری را تشکیل میدادند. تنها کاری که کنستانتین برای جلب حمایت مسیحیان باید انجام میداد، وعده تساهل مذهبی بود که در فرمان میلان انجام داد. برای یک موازی مدرن، تأثیر یک رهبر پاکستانی را تصور کنید که به دنبال حمایت از هموطنان مسیحی خود است: او مجبور نیست برای به دست آوردن آرای آنها تظاهر به تغییر مذهب کند، بلکه فقط باید وعده حقوق برابر را بدهد.
مسیحیان معاصر اذعان داشتند که کنستانتین یک مسیحی است. لاکتانتیوس (وفات در حدود 320)، معلم کریسپوس پسر کنستانتین، قانع شده بود که کنستانتین مسیحی شده و در مورد تبدیل معجزهآسای امپراتور (رؤیای لاباروم) نوشت. بعدها، یوسبیوس قیصریه، مورخ مشهور کلیسا، بارها در نوشتههای خود هم تغییر دین و هم تقوای مسیحی کنستانتین را تأیید کرد. معلوم است که روحانیون مسیحی به ویژه اسقف روم، پس از تغییر دین به کنستانتین نزدیک بودند. جالب اینجاست که هم آتاناسیوس، بلای آریانیسم، و هم خود آریوس به تقوای مسیحی کنستانتین اذعان داشتند.
حتی بتپرستان نیز این موضوع را تائید کردند. هنگامی که سنای روم در سال 315 طاق کنستانتین را برپا کرد، پیروزی او در پُلِ میلویو را به «الهام الهی» نسبت دادند. سنا که بتپرست بود، احتمالاً از اشاره به مسیح به عنوان بانی پیروزی بر ماکسنتیوس خودداری میکرد بنابراین از عبارت مبهمتری استفاده شد. بار دیگر، زوسیموس، مورخ بتپرست اولیه بیزانس، که در مورد وقایع رخ داده در اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم مینوشت، با تلخی ایمان مسیحی کنستانتین را تأیید کرد، یکی از منابع او اثر سوفسطایی بتپرست یوناپیوس ساردیس به نام زندگی سوفسطاییان است که در حدود 395 نوشته شده است و به سوپاتر سوفسطایی اشاره می کند که در تلاش است “کنستانتین را به جبر استدلالهای خود از مسیحیت دور کند” اما امپراتور “مشهورترین معابد را خراب میکند و کلیساهای مسیحی میسازد”. سرانجام، امپراتور مرتد بعدی ،جولیان، کنستانتین را میشناخت و وفاداری مسیحی کنستانتین را به سخره گرفت. همانطور که از نوشتههای کنستانتین پیدا است، او باور داشت که یک مسیحی است. او در مکاتباتی که از سال 313 با حکام ایالتی و اسقف داشت، ایمان مسیحی خود را تأیید میکند. برای مثال، کنستانتین در نامهای به اسقفها پس از کنگره آرل در سال 314، آنها را «برادر» خطاب میکند. او تصدیق میکند که قبلاً در «تاریکی» سرگردان بوده است، اما اکنون به فیض خداوند متعال «به سلطنت عدل گرویده است». در سخنان کنستانتین به نام «به مجمع مقدسین» که حدود 325 تاریخگذاری شده است، او به «روح پدر و پسر» اشاره میکند، به چندخداباوری و بتپرستی حمله میکند، و این ایده را که خدایان زایشی «مفرط» دارند را به سخره میگیرد. او مجسمهسازی را که “سازه خود را تبدیل به بت کرده و آن را به عنوان خدای جاودانه میپرستد” محکوم میکند. او در ادامه به «مسیح… که خدا و پسر خداست» اشاره میکند.
شورای نیقیه
در مورد شورای نیقیه، در هیچ یک از منابع معاصر ما با این ایده مواجه نیستیم که کنستانتین ریاست مجمع را بر عهده داشته است. همانطور که آتاناسیوس [در دفاع از پرواز خود (Apologia de Fuga)] و سقراط بیزانسی (مورخ قرن پنجم) اشاره کردند “نام اوسیوس اولین بار در فهرست اسقفهای حاضر بوده و نشاندهنده ریاست او است” به نظر میرسد که اسقف اوسیوس کوردوبا ریاست شورا را بر عهده داشته است. نکته شایان توجه این است که در نامه ارسالی به اسکندر بیزانسی از طرف مجمع عمومی، اولین نام در فهرست حاضران، اوسیوس است. این نوع نگارش روش معمول اشاره به رئیس بوده است.
همچنین منابع نشان نمیدهند که کنستانتین این مناظره را هدایت کرده باشد. علاوه بر این، باید به خاطر داشت که حزب طرفدار آریان اقلیت بسیار کمی بود، و موضع آن حتی قبل از اینکه کنستانتین شرق را فتح کند، توسط رهبران کلیسای شرقی محکوم شده بود. با توجه به این دلایل پیامد (محکوم کردن آریوس) اجتنابناپذیر بود. علاوه بر این، هیچ حرفی از کانُن در میان نبود: نوشتههای آریوس نشان میدهد که او به قانون ارتدکس پایبند بوده و در حمایت از موضع خود از کتابمقدس کانُنی نقل کرده است. از این رو هیچ بحثی در نیقیه در مورد کانُن کتابمقدس شکل نگرفت.
اما دلیل اینکه کنستانتین درباره سفارش 50 نسخه از کتابمقدس به یوسبیوس نوشت (حدود 333)، تهیه انجیل برای کلیساهای شهر جدید امپراتوری قسطنطنیه بود:
“تعداد بسیاری به مقدسترین کلیسای شهری که به نام من خوانده میشود ملحق شدهاند. بنابراین، بسیار ضروری به نظر میرسد… تعداد کلیساها نیز باید افزایش یابد… من مصلحت اندیشیدم که به ملازم شما دستور دهم 50 نسخه از کتابمقدس سفارش دهد، همانطور که میدانید تهیه و استفاده از آنها برای آموزش کلیسا بسیار ضروری است پس توسط رونویسان حرفهای که به طور کامل در هنر خود تجربه کسب کردهاند، بر روی پوست آماده به شیوهای خوانا و به شکلی مناسب و قابل حمل نوشته شود.“
همانطور که مشاهده کردید کنستانتین حرفی کانُن نمیزند. همانطور که دریافتیم کانُن موضوع قابل مناقشهای بین احزاب آریان و ارتدوکس نبود (لازم به ذکر است که یوسبیوس در ابتدا با حزب آریان شناخته شده بود). نتیجه این است که کنستانتین هیچ نقشی در شکلگیری کانُن کتابمقدس نداشته است. این ادعاها در مورد پولس و کنستانتین کاملاً بیاعتبار است. نظریهپردازان توطئه باید در جای دیگری دنبال شکار بگردند.
منبع :
https://www.bethinking.org/bible/paul-constantine-christianity