کریسمس فرارسیده است و میتوانم صدای گروههای آوازهخوان را بشنوم. اما منظورم خوانندگان سرودهای کریسمسی نیست. من به گروه منتقدان کتاب مقدس و کسانی اشاره میکنم که داستانهای کریسمس در کتاب مقدس را نقد میکنند. یکی از استدلالهای موردعلاقه منتقدان این است که اشاره به تولد از باکره در عهد جدید بسیار کم است. در مقابل کل دنیا، فقط متی و لوقا از این داستان دفاع میکنند.
بهعنوانمثال، در اینجا یک نقلقول قدیمیتر از گزا ورمس، محقق عهد جدید، آمده است: “باتوجهبه اهمیت مریم باکره در مسیحیت، مورخ از کمبود شواهدی که از این امر در عهد جدید دفاع میکنند شگفتزده میشود. پولس هرگز از باروری باکره سخن نمیگوید. تمام چیزی که از او میآموزیم این است که عیسی یک مادر یهودی داشت.”
اشاره به نقدی که بارت ارمان ارائه کرده است خالیازلطف نیست: «[عیسی] در همان ابتدای خدمتش، زمانی که یحیی تعمیددهنده او را تعمید داد، بهعنوان پسر خدا به طور رسمی پذیرفته شد. ظاهراً دیدگاه انجیل مرقس اینطور است که در روایت مرقس به وجود عیسی قبل از تولد او یا تولد او از یک باکره هیچ اشارهای نمیشود. یقیناً اگر نویسنده به هر یک از این دیدگاهها معتقد بود، آن را در روایت جای میداد».
هر دوی این محققان، از مثالهای متداول ضعیفِ “استدلال از سکوت” استفاده میکنند. در منطق، استدلال از سکوت، یک الگوی استدلالورزی است که در آن از عدم اشاره به یک واقعیت یا رویداد در یک منبع شناختهشده، برای استنتاج این موضوع استفاده میشود که واقعیت فرضی نادرست است یا اینکه رویداد فرضی واقعاً رخ نداده است. این همیشه لزوماً مغالطه نیست، اما یک روش استدلال نسبتاً پرخطر است.
در منطق، استدلال از سکوت یک الگوی استدلالورزی است که در آن عدم اشاره به یک واقعیت یا رویداد در یک منبع شناختهشده برای استنتاج استفاده میشود.
چرا اینگونه است؟ خوب، این استدلال فرض میکند که ما میدانیم اگر واقعیت موردنظر درست بود، نویسنده حتماً آن را متوجه میشد، ذکر میکرد و سند نوشته شده آن، به ما که در زمان حال زندگی میکنیم، میرسید. اما اغلب، انتظارات و واقعیت دو چیز بسیار متفاوت هستند. در پیشبینی اینکه آیا نویسندهای واقعیت یا رویدادی را که واقعاً رخداده ذکر میکند، شهود ما دقیقاً چقدر قابلاعتماد است؟ همانطور که مشخص است، آنقدرها هم عالی نیست. با نگاهکردن به چند مثال، فکر میکنم متوجه خواهید شد که ما زیادی خود را دستِ بالا میگیریم.
میتوانم مثالهای بیشتری ارائه دهم، اما فکر میکنم فعلاً همین کافی است. آیا توانستید مشکل را ببینید؟
بیایید یکقدم جلوتر برویم. ازآنجاییکه گزا ورمس، از سکوت پولس برای استدلال علیه تولد از باکره استفاده کرده است، بهتر است نگاهی به چیزهای دیگر بیندازیم که پولس در نامههای خود ذکر نمیکند: او از تعمید عیسی حرفی نمیزند. به همین ترتیب، او از یحیی تعمیددهنده هم یاد نمیکند. عیسی مثلپرداز معروفی بود، اما پولس هیچ یک از تمثیلهای عیسی را نقل نمیکند و حتی اشارهای به استفاده او از آنها نمیکند. تقریباً همه محققان تاریخی در جهان معتقدند که عیسی معبد را در اورشلیم پاکسازی کرده است، از جمله ورمس. اما پولس هرگز در نامههای خود درباره این موضوع صحبت نمیکند. او همچنین اشارهای به این ندارد که عیسی در اورشلیم به صلیب کشیده شد، بهویژه اینکه یهودا به او خیانت کرد یا اینکه پطرس سه بار او را انکار کرد. او هرگز از اخراج شیاطین یا شفاهای عیسی یاد نمیکند، بلکه تنها به معجزات خود و معجزات موجود در کلیساهای قرنتس و گالاتیا اشاره دارد.
بهعنوان یک محقق معتبر کتاب مقدس، ورمس به همه این واقعیتهای تاریخی درباره عیسی اعتراف کرده است و سکوت پولس در مورد این وقایع را دلیلی بر عدم وقوع آنها تلقی نمیکند. پس چرا در مورد تولد از باکره چنین رویکردی دارد؟
از این مثالهای متعدد و شگفتانگیز مشخص است که ما باید انتظارات خود را کاهش داده و متعادل کنیم. واقعیت این است که نامههای باقیمانده پولس موردی هستند—او وقتی مینویسد که بخواهد آموزههای مسیحی را توضیح دهد یا خطاهایی را که به کلیساها نفوذ کردهاند اصلاح کند. او نامه مینویسد، نه روایت و هیچجای نامههای او، پولس در قطب مخالف تولد از باکره نایستاده است.
واقعیت این است که نامههای باقیمانده پولس موضوعی و موردی هستند—او وقتی مینویسد که بخواهد آموزههای مسیحی را توضیح دهد یا خطاهایی را که به کلیساها نفوذ کردهاند اصلاح کند.
پس در مورد حذف آشکار تولد از باکره در انجیل مرقس که توسط بارت ارمان ذکر شده است، چه میتوان گفت؟ بههرحال، این انجیل، همانطور که اغلب به ما گفته میشود، قدیمیترین انجیل است. آیا مرقس چیزی نمیگوید؟ اما همانطور که در مثالهای قبلی دیدیم، نمیتوانیم بگوییم که سکوت مرقس درباره تولد از باکره بهنوعی مدرکی است که نشان دهد او به تولد از باکره ایمان ندارد و قطعاً این دلیلی نیست که فکر کنیم او آموزه مسیحی متی و لوقا را که بارت نیز غالباً به آنها اشاره میکند، به اشتراک نمیگذارد.
بسیاری از تعالیم و روایتها وجود دارند که مرقس از آنها چشمپوشی میکند و دیگر انجیلها به آنها اشاره دارند. آیا باید فرض کنیم که او از آنها آگاه نبود؟ سوابق تاریخی همیشه از نظر دامنه و هدف محدود هستند. یک نویسنده نمیتواند هر جزئیاتی را ذکر کند؛ بنابراین، نباید از آنچه که یک نویسنده ذکر نکرده است، نتیجهگیریهای قطعی انجام دهیم.
از همان نخستین آیات انجیل مرقس به نظر میرسد که او هدف مشخصی از روایت خود داشته است: توصیف وقایع رسالت مسیح در چارچوب شهادت عمومی رسولان که همانطور که میدانیم، با تعمید یحیی آغاز میشود و در دوران بزرگسالی عیسی است؛ بنابراین مرقس هیچ گزارشی از تولد مسیح ارائه نمیدهد. در این صورت، چگونه میتوان گفت که انجیل او با شهادت متی و لوقا که اطلاعات جزئی در مورد این موضوع ارائه میدهند، در تضاد است؟ ارمان بار دیگر از همان استدلال سکوت استفاده میکند تا علیه تولد از باکره برهان ارائه کند. این بار، او میخواهد نشان دهد که متی و لوقا به دیدگاه یوحنا درباره وجود عیسی قبل از تولد او اشاره نمیکنند. او مینویسد:
“باید تأکید کنم که روایتهای تولد از باکره در متی و لوقا بههیچوجه دیدگاهی را که بعداً به تعالیم ارتدوکس مسیحیت تبدیل شد، شامل نمیشود. طبق این دیدگاه اخیر، مسیح وجودی الهی است که از پیش وجود داشت و ‘از طریق مریم باکره تجسد یافت. ’ اما این دیدگاه شامل حال روایت متی و لوقا نمیشود. اگر نوشتههای آنها را بهدقت بخوانید، خواهید دید که هیچ ارتباطی با این ایده که مسیح قبل از باروری وجود داشته است، ندارند. در این دو انجیل، عیسی در لحظه باروری به وجود میآید. او قبل از این وجود نداشت.”
به آخرین جمله توجه کنید: “او قبل از این وجود نداشت.” اما دکتر ارمان از کجا میداند که متی و لوقا به این باور نداشتند که عیسی قبل از این وجود داشته است؟ آیا آنها در این باره چیزی میگویند؟ نه، آنها چیزی نمیگویند. ارمان فقط این را فرض میکند؛ زیرا متی و لوقا در مورد وجود عیسی قبل از تولد سکوت کردهاند.
در نهایت، استفاده مکرر از استدلال سکوت نشان میدهد که منتقدانی مانند ارمان و دیگران فقط به دنبال یافتن تفاوتها و حذفیات و نامیدن آنها بهعنوان تناقض هستند. اگر این شرط را بر اسناد تاریخی اعمال کنیم و فرض کنیم عدم ذکر یک واقعیت، معادل انکار آن واقعیت نیست، آنگاه نوشتههای انجیل و نامههای پولس واقعاً در مفهوم عیسی بهعنوان پسر قدوس خدا مکمل یکدیگر میشوند. این سکوت اولیه مفروض در مورد تولد از باکره، استدلال خوبی علیه آن نیست. باید در برابر ضعف استدلال از سکوت هوشیار باشید. این یک عادت بد در میان منتقدان عهد جدید است.
اریک منینگ
منبع:
Silent Night? Did Paul Not Believe in the Virgin Birth? | Summit Ministries