طراحی هوشمند (خالق هوشمند) به مطالعه آن دسته از الگوها در طبیعت میپردازد که به بهترین وجه ممکن به عنوان نتیجه هوش توضیح داده میشوند. آیا آن سیگنال رادیویی از فضای بیرون فقط نویزی تصادفی است یا نتیجه یک هوش بیگانه ؟ آیا آن تکه سنگ فقط یک تکه سنگ تصادفی است یا نوک یک پیکان؟ آیا کوه راشمور نتیجه باد و فرسایش است یا عمل خلاقانه یک هنرمند؟ ما دائماً در حال مطرح کردن سوالاتی از این دست هستیم و فکر میکنیم برای هر کدام پاسخهای خوبی در دست داریم.
با این حال، وقتی صحبت از زیستشناسی و کیهانشناسی به میان میآید، دانشمندان حتی از طرح چنین پرسشهایی طفره رفته و کمتر به پاسخهایی در جهت طراحی هوشمند تن درمیدهند. در مورد زیستشناسی به طور خاصتری شاهد چنین رویکردی هستیم. به گفته فرانسیسکو آیالا، تکاملشناس معروف، بزرگترین دستاورد داروین این بود که نشان دهد چگونه میتوان به پیچیدگی سازمانیافته موجودات بدون خالق هوشمند دست یافت. در مقابل، طراحی هوشمند به دنبال یافتن الگوهایی در سیستمهای بیولوژیکی است که حاکی از هوش است. بنابراین طراحی هوشمند مستقیماً داروینیسم و سایر رویکردهای ماتریالیستی را در مورد منشاء و تکامل حیات به چالش میکشد.
ایده طراحی تاریخچه فکری پرتلاطمی داشته است. چالش اصلی که در دویست سال اخیر با آن روبرو بوده است، کشف فرمول مفهومی قدرتمندی است که علم را به نحو ثمربخشی به پیش ببرد. آنچه بعد از ارائه نظریه تکامل داروین، طراحی را خارج از جریان اصلی علمی نگاه داشته این است که این نظریه فاقد روشهای دقیقی است که قادر به تمایز و تشخیص میان عامل هوشمند از عامل غیر هوشمند باشند. برای اینکه طراحی یک مفهوم علمی پربار باشد، دانشمندان باید از اینکه میتوانند به طور قابل اعتماد تعیین کنند که آیا چیزی طراحی شده است یا خیر اطمینان حاصل کنند.
برای مثال، یوهانس کپلر فکر میکرد که دهانههای روی ماه بهطور هوشمندانه توسط ساکنان ماه طراحی شدهاند اما امروز میدانیم که دهانهها توسط نیروهای مادی کور (مانند برخورد شهابها) شکل گرفتهاند. ترس از نسبت دادن نادرست چیزی به طراحی هوشمند که بعداً شکست بخورد، مانع از ورود طراحی به علم شده است. اما نظریهپردازان طراحی استدلال میکنند که اکنون روشهای دقیقی برای تمایز طراحیشده از طراحینشده فرمولبندی کردهاند. آنها معتقدند این روشها آنها را قادر به اجتناب از اشتباه کپلر میکند و بطور قابل اعتمادی میتوانند طراحی را در سیستمهای بیولوژیکی قرار دهند.
به عنوان یک نظریه در مورد منشاء و توسعه بیولوژیکی، ادعای اصلی طراحی هوشمند این است که فقط علل هوشمند میتوانند ساختارهای پیچیده و غنی از اطلاعات زیستشناسی را به اندازه کافی توضیح دهند و این علل به طور تجربی قابل تشخیص هستند. اینکه بگوییم علل هوشمند از نظر تجربی قابل تشخیص هستند به این معناست که روشهای کاملاً تعریفشدهای وجود دارد که بر اساس ویژگیهای قابل مشاهده جهان، میتوانند به طور قابل اعتماد علل هوشمند را از علل مادی غیر جهتدار تشخیص دهند. بسیاری از علوم خاص (به ویژه علم پزشکی قانونی، کدگشایی، باستان شناسی، و جستجوی هوش فرازمینی (SETI)) قبلاً چنین روشهایی را برای ترسیم این تمایز ایجاد کردهاند. برای همه این روشها، توانایی حذف شانس و ضرورت فیزیکی الزامی است.
کارل سیگان، ستاره شناس، رمانی با عنوان تماس در مورد SETI نوشت که بعدها منجر به تولید فیلمی با بازی جودی فاستر شد. پس از سالها دریافت سیگنالهای رادیویی «تصادفی» و ظاهراً بیمعنا از فضای بیرون، محققان تماس الگویی از ضربانها و مکثها را کشف کردند که با دنباله همه اعداد اول از 2 تا 101 مطابقت داشت. (اعداد اول تنها بر خودشان و یک بخشپذیر هستند.) این موضوع توجه آنها را به خود جلب کرد و آنها بلافاصله یک خالق هوشمند را عامل این الگو دانستند. وقتی یک توالی با دو ضرب ، سپس یک مکث، سه ضربه و سپس یک مکث شروع میشود. . . و از طریق هر عدد اول تا 101 ضرب ادامه دارد، استنباط محققان باید وجود یک هوش فرازمینی باشد.
چرا اینطور است؟ قوانین فیزیک هیچ ضرورت و الزامی مبنی بر شکلگیری یک سیگنال رادیویی خاص نسبت به سیگنالی دیگر القا نمیکند، بنابراین دنبالهای از اعداد اول به جای ضروری، محتمل است. همچنین، دنباله اعداد اول یک دنباله طولانی و در نتیجه پیچیده است. توجه داشته باشید که اگر توالی فاقد پیچیدگی بود، میتوانست به طور تصادفی اتفاق بیفتد. در نهایت، این دنباله نه تنها پیچیده بود، بلکه یک الگو یا مشخصات مستقل را نیز نشان میداد (این فقط یک دنباله قدیمی از اعداد نبود، بلکه از نظر ریاضی حائز اهمیت و معنادار بود – اعداد اول).
هوشمندی یک علامت یا امضای مشخص از خود بر جای میگذارد که من آن را “پیچیدگی معین” مینامم. اگر یک رویداد، احتمالی (نه ضروری)، پیچیده و به طور تصادفی غیرقابل تکرار و معرف یک الگوی مستقل باشد آن رویداد بر پیچیدگی معین دلالت میکند. توجه داشته باشید که یک رویداد غیرمحتمل صرفاً برای از بین بردن شانس کافی نیست. اگر یک سکه را به اندازه کافی بچرخانید شاهد یک رویداد بسیار پیچیده یا غیرمحتمل خواهید بود. با این حال، دلیلی ندارید که آن را به شانس نسبت ندهید.
نکته مهم در مورد مشخصات این است که آنها به صورت عینی ارائه شوند و صرفاً بر رویدادهای پس از وقوع تحمیل نشوند. به عنوان مثال، اگر یک کماندار تیرهایی را به دیوار شلیک کند و ما یک صفحه تارگت در اطراف آنها بکشیم، در واقع یک الگو را تحمیل کردهایم. از سوی دیگر، اگر اهداف از قبل مشخص شده باشند (“معین”)، و سپس کماندار آنها را با دقت مورد اصابت قرار دهد، ما میدانیم که رویداد از قبل طراحی شده بوده است.
در تعیین اینکه آیا ارگانیسمهای بیولوژیکی پیچیدگی معین از خود نشان میدهند یا خیر، نظریهپردازان طراحی بر روی سیستمهای قابل شناسایی مانند آنزیمهای منحصربفرد، مسیرهای دگرگشتی، ماشینهای مولکولی و موارد مشابه تمرکز میکنند. این سیستمها با الزامات عملکردی مستقل خود مشخص میشوند و پیچیدگی بالایی را نشان میدهند. البته، هنگامی که یک بخش اساسی از یک ارگانیسم پیچیدگی معینی را نشان میدهد، آنگاه هر طرحی که به آن بخش نسبت داده شود بر کل ارگانیسم اعمال میشود. نیازی نیست نشان دهیم که هر جنبهای از ارگانیسم حاصل طراحی است. در واقع برخی از جهات ناشی از علل صرفا مادی خواهد بود.
ترکیب پیچیدگی و مشخصات معین به شکل قانع کنندهای اخترشناسان رادیویی در فیلم تماس را به یک هوش فرازمینی رهنمون کرد. در تئوری طراحی هوشمند، پیچیدگی معین علامت یا امضای هوشمندی است و به همان اندازه که اثر انگشت یک نشانگر تجربی قابل اعتماد برای حضور یک فرد در صحنه جرم به شمار میآید، پیچیدگی معین نیز یک نشانگر تجربی قابل اعتماد برای هوش محسوب میشود. نظریهپردازان طراحی معتقدند که علل مادی غیر جهتدار، مانند انتخاب طبیعی که بر روی تغییرات ژنتیکی تصادفی کار میکند، نمیتواند ممنجر به پیچیدگی معین شود.
این بدان معنا نیست که سیستمهای طبیعی نمیتوانند پیچیدگی معین را نشان دهند یا اینکه فرآیندهای مادی قادر نیستند به عنوان مجرای پیچیدگی معین عمل کنند. سیستمهای طبیعی میتوانند پیچیدگی معین از خود نشان دهند و طبیعت که با مکانیسمهای صرفاً مادی و غیر جهتدار هوشمند عمل میکند، میتواند پیچیدگی معینی که از پیش وجود داشته را بگیرد و آن را دچار تغییر کند. ولی مساله این نیست. نکته این است که آیا طبیعت (که به عنوان یک سیستم بسته از علل مادی کور و ناگسستنی در نظر گرفته میشود) میتواند پیچیدگی معین را (به معنای شکلگیری آن در حالی که قبلاً وجود نداشته) ایجاد کند.
به عنوان مثال، حکاکی روی چوب رامبرانت را در نظر بگیرید که با قرار دادن مکانیکی یک بلوک چوبی جوهردار روی کاغذ به وجود میآید. حکاکی روی چوب رامبرانت حاکی از پیچیدگی معین است. اما کاربرد مکانیکی جوهر بر روی کاغذ از طریق بلوک چوبی، پیچیدگی معین روی چوب را توضیح نمیدهد. پیچیدگی معین در قطعه چوبی باید به پیچیدگی معین در بلوک چوبی ارجاع داده شود که آن نیز به نوبه خود باید به فعالیت طراحی خود رامبرانت (در این مورد اسکنه کردن عمدی بلوک چوبی) نسبت داده شود. زنجیره های علّی پیچیدگی معین نه به نیروهای مادی کور، بلکه به طراح هوشمند ختم میشود.
در جعبه سیاه داروین، بیوشیمیدان مایکل بهی، پیچیدگی معین را به طراحی بیولوژیکی با مفهوم پیچیدگی تقلیلناپذیر خود مرتبط میکند. مایکل بهی سیستمی را بهعنوان پیچیدهی تقلیلناپذیر تعریف میکند که از چندین بخش مرتبط به هم تشکیل شده باشد بطوریکه حذف حتی یک قسمت آن عملکرد سیستم را کاملاً مختل و غیر ممکن میکند. برای مایکل بهی، پیچیدگی تقلیلناپذیر یک شاخص مطمئن برای طراحی است. یکی از سیستمهای بیوشیمیایی پیچیده تقلیلناپذیر که مایکل بهی در نظر میگیرد تاژک باکتری است. تاژک یک موتور دوار با نیروی اسید و دم شلاق مانند است که بیست هزار دور در دقیقه میچرخد و حرکت چرخشی آن باکتری را قادر به حرکت در محیط آبی خود میکند.
بهی نشان میدهد که ماشینهای پیچیده در این موتور مولکولی (از جمله روتور، استاتور، حلقههای O، بوشینگها و محور محرک) به برهمکنش هماهنگ حداقل سی پروتئین پیچیده نیاز دارند و عدم وجود هر یک از این پروتئینها منجر به از دست دادن کامل عملکرد حرکتی میشود. بهی استدلال میکند که مکانیسم داروینی در تلاش برای توضیح چنین سیستمهای پیچیده تقلیلناپذیری با موانع بزرگی روبرو است. در قضیه ” از ناهار مجانی خبری نیست”، من نشان میدهم که چگونه مفهوم پیچیدگی تقلیلناپذیر مایکل بهی یک مورد خاص از پیچیدگی معین را تشکیل میدهد و نشان میدهد که سیستمهای پیچیدهای مانند تاژک باکتری طراحی شدهاند.
بر این اساس، طراحی هوشمند چیزی بیش از آخرین مورد در یک خط طولانی از استدلالهای طراحی است. مفاهیم مربوط به پیچیدگی تقلیلناپذیر و پیچیدگی معین، علل را بهطور تجربی قابل تشخیص میکند و طراحی هوشمند را به یک نظریه علمی تمام عیار تبدیل و آن را از استدلالهای طراحی فیلسوفان و الهیدانان، یا آنچه که به طور سنتی «الهیات طبیعی» نامیده میشود، متمایز میکند.
ادعای اصلی طراحی هوشمند این است: جهان شامل رویدادها، اجسام و ساختارهایی است که منابع توضیحی علل مادی غیر جهتدار را زیر سوال برده و میتوانند به اندازه کافی با توسل به علل هوشمند توضیح داده شوند. نظریهپردازان طراحی ادعا میکنند که قادر به اثبات قطعی این امر هستند. بنابراین طراحی هوشمند یک شهود فلسفی دیرینه را میگیرد و آن را به عنوان یک برنامه تحقیقاتی علمی نقد میکند. این برنامه به پیشرفت در تئوری احتمالات، علوم کامپیوتر، زیستشناسی مولکولی، فلسفه علم و مفهوم اطلاعات بستگی دارد. این که آیا این برنامه میتواند طراحی را به یک ابزار مفهومی موثر برای بررسی و درک جهان طبیعی تبدیل کند یا خیر، سوال بزرگی است که علم با آن روبروست.
نوشته : ویلیام دمبسکی
No Free Lunch: Why Specified Complexity Cannot Be Purchased without Intelligence (Lanham, MD: Rowman & Littlefield, 2002).