تقریبا همه ما این اتهام را شنیدهایم که «کتابمقدس در طول قرون متمادی دستخوش تحریف شده است و نمیتوانیم مطمئن باشیم چیزی که امروز در دست داریم شبیه همان چیزی است که در ابتدا نوشته شده است». درست است، ما به نسخ اصلی دسترسی نداریم، اما آیا میتوانیم تصور درستی از آنچه عهد جدید در حقیقت گفته است داشته باشیم؟ شکگرایانی مانند بارت ارمان به شکلی گمراهکننده ادعا کردهاند که اختلاف ها میان نسخههای خطی عهد جدید (۴۰۰،۰۰۰ مورد) بیشتر از تعداد کلمات موجود در عهد جدید (۱۳۸،۰۰۰ کلمه) است. این ادعا به لحاظ فنی درست است، اما ارمان ادعاهای مبالغه آمیزتری مبنی بر زیر سوال بودن آموزههای اصلی مانند تثلیث را مطرح میکند.
علیرغم اینکه رسانهها از این فرصت به نفع خودشان استفاده میکنند، چشمانداز منطقیتر و معتبرتری در پشت این همه هیاهو و غوغا وجود دارد. چه به لحاظ متنی و چه از نقطهنظر تاریخی دلایل بسیار خوبی برای موثق بودن عهد جدید در دست داریم.
باید از محققان صادق بخواهیم که عهد جدید را نیز مانند دیگر متون باستانی،مثل نوشتههای ژوزفیوس یا تاکیتوس بررسی کنند. شکگرایان برای کشف اطلاعات تاریخی ارزنده مجبور نیستند به عهد جدید به عنوان کلام الهامی خدا نگاه کنند. برخی افراد آن را به دلیل به اصطلاح اختلافات ناسازگار در برخی قسمتها مثل روایتهای مربوط به قیام رد می کنند. با این حال، هیچ تاریخشناس بیطرفی یک منبع تاریخی را بخاطر اختلاف در جزئیات ثانویه کلا رد نمیکند. در واقع عهد جدید گزارش حیرتانگیزی از ثبت یکپارچگی تاریخی را در خود جای داده است.
به خاطر تمام توجهی که پیرامون “اناجیل ناستیکی” و کد داوینچی وجود دارد، بسیاری از آنها در پذیرش روایتهای شبه تاریخی فریب خوردهاند. این روایات من درآوردی بیان میکنند که نوشتههای ناستیکی ضد عهد عتیق، ضد تاریخی، ضد آفرینش، ضد تجسم عیسی، ضد زن متعلق به قرن دوم و سوم باید بر عهد عتیق، خلقت، زن، تجسم و تاریخ تایید شده اناجیل کانن که در قرن اول مکتوب شدهاند ترجیح داده شوند. بخش دیگری از اساطیر نوین این است که عیسی فقط یک انسان بود. خادمان قدرتمند در کلیسا خودسرانه کتابهای خاصی را از کانن عهد جدید حذف کردند و عیسای خدا را در قرن چهارم معرفی کردند.
برای این ادعا مثال نقض بزنید: اولین نوشتههای پولس به لحاظ تاریخی مربوط به پیش از نگارش اناجیل است و چشمانداز رفیعی را نسبت به عیسی ترسیم میکند. در اول تسالونیکیان که در سال ۵۰ میلادی درست بعد از عزیمت پولس از تسالونیکی نوشته شده،پولس عیسی را خداوند و مسیح (۱: ۱)، پسری که از آسمان میآید (۱: ۱۰) مینامد. در همین رساله پولس به مرگ عیسی به خاطر ما (۵: ۱۰) و نجات از طریق او (۵: ۹) هم اشاره میکند. این یک بیانیه سر راست و پذیرفته شده توسط کلیسای اولیه بود. برای درک آن چیزی که حقیقتاً جهان را در طول تاریخ متحول کرده است(و همچنان می کند) نیاز به باور به تقدس کتابمقدس نداریم.
برخی اعتبار اناجیل را به دلیل ادعاهای یهودستیزی انکار میکنند. یکی از نویسندگان ادعا میکند: «هدف اصلی نویسندگان اناجیل القای تحقیر و اهانت، علیه یهودیت بود: یهودیان فرزندان جهنم بودند و رهبران آنها افعیزاده خوانده میشدند. متی ۲۳].” آیا انجیل یوحنا به طرز تحقیرآمیزی درباره “یهودیان” صحبت نمیکند؟
یهودستیزی غیرقابل قبول است، اما اناجیل را نباید به خاطر آن سرزنش کرد. نویسندگان عهد جدید خود یهودی بودند، همانطور که عیسی یهودی بود. کلیسای اولیه که در اورشلیم متولد شد هم در ابتدا از ایمانداران یهودی تشکیل شده بود. علاوه بر این، بسیاری از یهودیان مسیحی تعجب میکردند که چگونه میتوان مسیحی بود و یهودی نبود (رجوع کنید به اعمال رسولان ۱۵)! یهودیت ربّایی (که پس از ویرانی اورشلیم توسط روم در سال ۷۰ پس از میلاد ظهور کرد) سرانجام یهودیت و یهودی بودن را تعریف کرد. اما در دهههای بعدی “هنوز به هیچ وجه معلوم نبود که آیا رباها پیروز خواهند شد یا آیا قرار است مسیحیت از “جامعه یهودی” حذف شود.”
باید توجه داشته باشیم که هرچند انجیل یوحنا با نگاهی منفی متوجه رهبران کینه توز یهودی است، با رویکردی مثبت نسبت به یهودیان صحبت میکند: عیسی “یهودی” است (۴: ۹)، و نجات “از طریق یهود” است (۴: ۲۲). علاوه بر این، چرا منتقدان باید عباراتی که ادعا می شوند ضد یهودی هستند را به روشنی و سادگی بپذیرند، اما وقتی نوبت به عبارات مربوط به هویت منحصر به فرد عیسی میرسد میخواهند توضیح بدهند که چگونه این مفاهیم توسط مسیحیان اولیه اختراع شده است؟ الهیات، نه نژاد، موضوع اصلی و اساسی است. در کتب انبیای عهد عتیق هم شاهد چنین مطالبی هستیم، برای مثال، “ای حکمرانان سدوم، کلام خداوند را بشنوید. و ای مردمان عموره به شریعت خدای ما گوش بسپارید!» (اشعیا ۱: ۱۰). مطمئنا اشعیا سعی نداشت «تحقیر و اهانت» علیه یهودیان را القا کند.
اصل موضوع اغلب این است که آیا مردم اجازه هرگونه توضیح ماوراءالعبیعه را میدهند یا نه. رابرت فانک (۱۹۲۶ تا ۲۰۰۵)، یکی از بنیانگذاران جیزز سمینار، در “بیست و یک تئوری” خود برای “اصلاحات رادیکال”، ضدیت خود با امر ماوراء طبیعی را به وضوح بیان کرده است. در ادامه یک نمونه از گفتههای او را میخوانیم:
خدای عصر متافیزیک مرده است. خدای شخصواری خارج از هستی وجود ندارد… خدا در قوانین طبیعت دخالت نمیکند… . دعا بیمعنی است… دعا را باید اساسا مراقبه تعبیر کرد.
این مفروضات هرگونه شواهدی را که ممکن است نشان بدهد عیسی واقعا ادعاهای هویتی قابل توجهی داشته و یا اینکه جسمانی از مردگان قیام کرده است را نادیده میگیرد. بله، چنین چیزهایی «طبیعی» اتفاق نمیافتند، اما جهان هم بطور «طبیعی» از هیچ به وجود نمیآید. خود طبیعت با تمام “قوانین” طبیعی در زمانی محدود ایجاد شد – رویدادی که با قوانین طبیعی قابل پیشبینی نبود.
ما در مورد “چیزی” خارج از جهان صحبت میکنیم که جهان را به وجود آورده است. پس چرا خدا در این تصویر اضافی است و باید حذف شود؟ مشکل از شواهد تاریخی نیست. مشکل مفروضات فلسفی بسیار مشکوک مانند “مردگان نمیتوانند به زندگی برگردند!” است که به طرز قابل توجهی شبیه پیشفرض “جهانها از هیچ به وجود نمیآیند!” به نظر میرسد. اگر خدا وجود داشته باشد، یک تئوری کاملا جدید داریم. بعلاوه ما شواهد خوبی برای استنباط یک انفجار بزرگ (مهبانگ) نشأت گرفته از ماوراء طبیعه و یک قیام جسمانی در اولین عید پاک داریم. پذیرش هر یک از این رویدادها مستلزم باور به اینکه کتابمقدس، یک کتابِ مقدس است، نیست.
دوستان مسلمان به من میگویند که انجیل اصلی گم شده یا به طرز وحشتناکی تحریف شده است و آنچه که عهد جدید در مورد عیسی تاریخی به ما میگوید به طور اساسی با آنچه حقیقتا رخ داده است متفاوت است. با این حال، مسلمانان نمیتوانند هیچ مدرک معتبری مبنی بر تحریف یا وقوع این امر ارائه دهند. در واقع، ما نسخ خطی زیادی از کتابمقدس پیش از زمان محمد در دست داریم که بسیاری از باورهای غیر اسلامی را طرح میکند. بعلاوه شایان ذکر است که هیچ محقق تاریخی جدی در حوزه مطالعه عیسی تاریخی، اطلاعات قرآنی درباره عیسی را از نقطهنظر تاریخی ارزشمند نمیداند. علاوه بر این، مسلمانانی که ادعا میکنند قرآن کنونی دقیقا همان قرآنی است که برای اولین بار از آسمان نازل شد کاملا در اشتباه هستند. تحقیقات گرد پوین، دیریننگار قرآنی بر روی نسخههای خطی یافت شده در یمن نشان میدهد که قرآن، از نسخههای قبلی تا نسخههای بعدی تدریجاً تغییر یافته است.
بیشتر از هر نوشته باستانی دیگر، ما نسخههای خطی (دستنویس) از عهد جدید متعلق به قرن دوم تا چهاردهم (5600 به یونانی، 10000 به لاتین، و 5000 به زبانهای باستانی دیگر) در دست داریم. به گفته محقق نسخ خطی دنیل والاس، کمتر از 1 درصد از تغییرات عهد جدید حائز اهمیت است. اکثر آنها شامل تغییرات در ترتیب کلمات، حروف تعریف همراه با اسامی مناسب و تفاوتهای املایی جزئی هستند نه مصالحی برای بنای یک فرقه جدید. آموزههای بنیادین مسیحی اصلا تحت تأثیر چنین تغییراتی قرار نگرفته است.
ما یکپارچگی اثر تاریخی توکودیدس یا توسیدید (۴۶۰ تا ۴۰۰ قبل از میلاد) را میپذیریم، حتی اگر تنها هشت نسخه خطی و چند پاپیروس از آنها در اختیار داشته باشیم. برای بسیاری از این گونه نوشتههای باستانی، نسخههای خطی کمی داریم. علاوه بر این، از زمان نگارش نسخه اصلی تا اولین نسخههای خطی باقیمانده، صدها یا حتی هزاران سال فاصله وجود دارد، با این همه چنین متونی عموما معتبر فرض میشوند.
در مقابل، نه تنها نسخههای خطی عهد جدید از هر اثر باستانی دیگری بیشتر است، بلکه فاصله بین نگارش کتابها با قدیمیترین نسخههای خطی موجود بسیار کمتر است. قطعه پاپیروس معروف جان رایلندز (یوحنا ۱۸: ۳۱-۳۳، ۳۷-۳۸) به قرن دوم یعنی ۱۲۵-۱۴۰ بعد از میلاد (فقط پنجاه سال پس از نوشتن آن توسط یوحنا) بازمیگردد. نسخههایی که از ۱۰۰ تا ۱۵۰ سال پس از نگارش کتابهای عهد جدید در اختیار داریم بیشتر بخشهای عهد جدید را پوشش میدهد. حتی اگر نسخههای خطی یونانی عهد جدید را در دست نداشتیم، همچنان قادر بودیم که فقط از طریق استنادات اولیه پدران کلیسا (قبل از سال ۳۲۵ پس از میلاد) تقریبا به طور کامل عهد جدید را بازسازی کنیم. به عبارت دیگر، تقریبا تمام متن اصلی عهد جدید قابل بازیابی است. از منظر متنی، عهد جدید صحیح و کاملا بیرقیب است.
برخی از محققان در مورد اسناد عهد جدید فرض عجیبی دارند. آنها فرض میگیرند که این اسناد غیرقابل اعتماد هستند، مگر اینکه خلاف آن از طریق مدارک مستقل ثابت شود. فرض «تحریف و خطا مگر اینکه خلاف آن نشان داده شود»، به چند دلیل مشکل دارد.
اولا، این رویکرد منجر به شک و تردید تاریخی کلی میشود. چنین ندانمگرایی مستلزم حذف تکههای عظیم تاریخ از کتابهای درسی ما است. چرا به هر اثر تاریخی ـ چه باستانی چه مدرن ـ اعتماد کنیم؟ پژوهشهای تاریخی با پیروی از این استراتژی هرگز نمیتواند جای پای خود را محکم کند.
ثانیا، دیگر آثار باستانی با این شیوه بررسی نمیشوند. پس چرا کتابمقدس را اینگونه بررسی کنیم؟ اگر میخواهیم تاریخ را جدی بگیریم، باید فرضهای مشکوک سادهلوحانه و از سر بیدقتی را کنار بگذاریم، مگر اینکه دلیل موجهی آنها را ذاتا مشکوک کند. کتابی شامل رویدادهای ماوراءالطبیعه بودن دلیل موجهی نیست.
ثالثا، منتقد میپرسد: «کدام منابع مستقل خارج از کتابمقدس عیسی تاریخی را تأیید میکنند؟» – گویی که یک گزارش ظاهرا تاریخی را نمیتوان بدون پشتیبانیهای دیگر جدی گرفت. ما در اینجا دو فرض اشتباه داریم. بسیاری از دانستههای تاریخی ما متعلق به یک منبع است؛ در بسیاری از موارد، ما تجمعی از منابع متعدد تأیید کننده را پیش روی خود نداریم. همچنین، عهد جدید فقط «یک منبع» نیست، بلکه چندین منبع مستقل برای شهادت در مورد ادعاهای هویتی، خدمت، مرگ، قیام عیسی تاریخی و تأثیر آن بر پرستش و اعلان ایمان کلیساهای اولیه است.
منتقدان بطور ویژه در مورد تاریخی بودن کتابمقدس سختگیر بودهاند که البته تعجبآور هم نیست. تصویر کتابمقدس از عیسی خطرناک و رامنشدنی که از لابلای صفحات کتاب دست خود را دراز میکند و برای طرح خواستههای شخصیاش یقه خواننده میگیرد، نشان میدهد که این یک کتاب معمولی نیست. برای داشتن یک چشمانداز، دو ارزیابی را در نظر بگیرید. هلموت کوستر، محقق سنتی کتاب مقدس از هاروارد، اشاره میکند که «نقد متنی عهد جدید دارای زیربنایی بسیار مطلوبتر از نقد متنی نویسندگان کلاسیک است.» مورخ یونانی-رومی، شروین وایت مینویسد:
«آنچه موجب حیرت میشود این است که تاریخشناسان جهان یونانی-رومی هرچه بیشتر در تاریخ به پیش میروند بیشتر به اعتبار منابع عهد جدید پی میبرند. این در حالی است که در باب مطالعه و بررسی روایت اناجیل، با ورود به قرن بیستم، علیرغم اینکه همان منابع با همان اعتبار پیش روی ما است، با تغییر مسیری غمانگیز از اعتماد به شک مواجه میشویم.»
نوشته : پاول کوپن
Blomberg, Craig. Jesus and the Gospels. 2nd ed. Nashville: B&H Academic, 2009. Parts 2 and 5.
Copan, Paul. “How Do You Know You’re Not Wrong?” Grand Rapids: Baker, 2005. Chapters 16-17.
Wallace, Daniel B. “How Badly Did the Early Scribes Corrupt the New Testament? An Examination of Bart Ehrman’s Claims,” in Contending With Christianity’s Critics: Answering the New Atheists and Other
Objectors, eds. Paul Copan and William Lane Craig. Nashville: B&H Academic, 2009.