علم چطور میتواند وجود خدا را رد کند در حالی که قادر به انکار وجود تکشاخها نیست؟
غالبا میشنویم که علم عدم وجود خدا را اثبات میکند. لطفا به دلیل چنین اظهاراتی خاطرتان را مکدر نکنید زیرا علم قادر به اثبات این ادعا نیست. این را نه به خاطر علمگریزی بلکه برعکس به دلیل نحوه عملکرد علم میگویم. در حقیقت علم بر مبنای استقرا عمل میکند و لازمه استقرا تحقیق و جستجو در مورد همهچیز و نتیجهگیری کلی در مورد آنها بر اساس مشاهدات عینی در جهان هستی است. دانشمندان تنها قادر به نتیجهگیری در مورد مواردی هستند که قابلیت پیدا شدن دارند نه موارد پیداناشدنی.
علم به واسطه ماهیت درونی خود هرگز قادر به اثبات عدم وجود چیزی نیست. برای مثال آیا علم میتواند عدم وجود تکشاخها را ثابت کند؟ حقیقتاً نمیتواند. پس علم چگونه میتواند هر ادعایی مبنی بر عدم وجود تکشاخ را اثبات کند؟ تنها کاری که در این باره میتوان انجام داد این است که بگوییم دانشمندان و محققان برای مدت طولانی به دنبال پیدا کردن تکشاخ بودند و هنوز اثری از آنها یافت نشده است. بنابراین ممکن است با توجه به اینکه کسی دلیل موجهی برای باور به این موجودات ندارد اینطور نتیجهگیری کنیم که تکشاخ وجود ندارد. دانشمندان احتمالاً به روشنگری درباره این مساله که چگونه حقایق مسلمی که در گذشته به عنوان شواهدی برای تک شاخ در نظر گرفته میشد را امروز میتوان به خوبی با چیزهای دیگر توضیح داد میپردازند. شاید بتوانند با استفاده از تیغ اُکام (اصل اختصار تبیین) توضیحی سادهتر از وجود تکشاخها برای بیان حقایق ارائه کنند اما آنها هرگز قادر به اثبات اینکه تکشاخها به خودی خود هرگز وجود نداشتهاند نیستند.
از آنجا که علم به خودی خود و با توجه به ماهیت استقرایی علم قادر به اثبات عدم وجود چیزی نیست پس هیچکس نمیتواند به طور قطعی ادعا کند که علم عدم وجود خدا را اثبات کرده است. این ادعا نوعی سوءاستفاده از علم است. توانایی دسترسی کامل و داشتن دانایی مطلق (علم لایتناهی) لازمه چنین ادعایی است. استفاده از روش استقرایی به تنهایی امکان رد وجود چیزی را برای فرد مهیا نمیکند بلکه با استفاده از متد استنتاجی است که میتوانیم تناقض یک چیز را با مفهوم وجودی آن چیز نشان داده ثابت کنیم.
با اطمینان میتوانم بگویم که هیچ دایره مربعی وجود ندارد. چرا؟ نه به این خاطر که من کل جهان هستی را به خاطرش جستجو کرده باشم تا ببینم آیا هیچ دایره مربعی خودش را پشت یک ستاره یا جایی دیگر پنهان کرده است یا خیر. در واقع نیازی به جستجو نیست. مفهوم دایره مربع جمع دو مفهوم متناقض است و به همین دلیل منطقاً نمیتواند مفهومی واقعی باشد. هیچ چیز در آن واحد نمیتواند هم دایره باشد و هم مربع. بنابراین دایرههای مربع نمیتوانند وجود داشته باشند. قوانین منطقی (به طور خاص اصل عدم تناقض) امکان وجود چنین چیزی را رد میکنند.
در هر صورت این بدان معنا است که دانش استقرایی محتملالوقوع هستند. کسی نمیتواند با اطمینان مطلق نسبت به یک چیز استقرایی آگاهی داشته باشد. متد استقرایی تنها درباره “احتمال درست بودن یک چیز” به ما آگاهی میدهد. به همین علت علم نمیتواند در مورد چیزی به معنای واقعی یقین داشته باشد. علم میتواند درجه بالایی از اطمینان را حاصل کند که با توجه به شواهد موجود قویاً توسط نتیجهگیریهای علمی تبیین میشوند اما در روشمندی علمی قطعیت وجود ندارد.
برای کسب قطعی معرفت نسبت به چیزی، بدون احتمال خطا (یقین اثباتپذیر در فلسفه)، باید از متد استنتاجی استفاده کنیم.
افراد با استفاده از متد استنتاجی در ایجاد روشمندیهای فکری مغایر با وجود خدا کوشیدهاند. برهان استنتاجی شر از این دست به شمار میآید. این بحث که اگر خدا نیکوی مطلق باشد پس میخواهد شر در جهان را از بین میبرد. اگر خدا قادر مطلق باشد پس میتواند شر در جهان را از بین ببرد. از آنجا که هنوز شاهد شر در جهان هستیم پس خدا یا نیکوی مطلق یا قادر مطلق یا هر دو، نیست. این برهان میگوید نمیشود خدا هم قادر مطلق و هم نیکوی مطلق باشد و شر همچنان وجود داشته باشد.
اگر این استدلال درست باشد پس مسیحیت غلط است زیرا دو چیز متناقض نمیتوانند در آن واحد حقیقت باشند. (* باور به اینکه خدا در مقابله با شر هم نیکو و هم قادر است شکسست میخورد.) در این وهله اقدام یک مسیحی باید این باشد که عدم تناقض را در دیدگاه خود نسبت به خدا نشان بدهد. باید نشان بدهد که عشق حقیقی نیازی به عدم وجود شر یا رنج ندارد و ممانعت از این امر دال بر عدم کارآیی قدرت خدا است. فکر میکنم که میتوان این کار را انجام داد و من در مقاله دیگری به این موضوع پرداختهام (به مقاله «قدرت خدا و برهان شر» مراجعه کنید.)
پس به دلیل اظهاراتی مانند “علم عدم وجود خدا را اثبات میکند.” خاطرتان مکدر نشود. علم به دلیل روشمندی استقرایی و نه استنتاجی قادر به اثبات چنین چیزی نیست. اگر با افرادی روبرو شدید که دارای چنین رویکردهایی بودند لطفاً بجای مخالفت از آنها بپرسید: “علم چطور عدم وجود خدا را ثابت میکند؟ لطفا برایم توضیح بده و موضوع را شفاف و واضح شرح بده.”
برخی معتقدند که چون علم دلایل کافی برای اعتقاد به چیزی را به ما نمیدهد پس دلیلی برای توجیه آن چیز وجود ندارد. این پیشفرض غلط علمگرایی است.
شما میتوانید حتی بدون داشتن دلایل قانعکننده مبنی بر وجود خارجی چیزی (مثل تکشاخ) انتخاب کنید که به آن باور بورزید. فرد را وادارید تا به صورت عملی ادعای خود مبنی بر “توانایی علم در اثبات قطعی عدم وجود چیزی” را برای شما تبیین کند. تنها چیزی که فرد قادر به تبیین و اثبات آن است توانایی علم در اثبات وجود چیزهایی است که وجود دارند و نه اثبات عدم وجود چیزی. تفاوت زیادی بین این دو وجود دارد.
برخی معتقدند که چون علم دلایل کافی برای اعتقاد به چیزی را به ما نمیدهد پس دلیلی برای توجیه آن چیز وجود ندارد. این پیشفرض غلط علمگرایی است. هرگز این فرضیه که علم تنها روش موجود برای شناخت جهان هستی و یادگیری درباره آن است رو نپذیرید.
در یکی از سکانسهای فیلم تماس که در آن Ellie Arroway ادعا میکرد پدرش را دوست داشته اما نتوانسته این علاقه را به صورت علمی ثابت کند. آیا این بدان معناست که او حقیقتاً پدرش را دوست نداشته است؟ هیچ آزمایشی تا کنون نتوانسته چنین مسالهای را اثبات کند. Ellie از عشق راسخ و قطعیاش نسبت به پدرش کاملا آگاه بود. نیاز به آموزش این عشق از طریق آزمایشات نداشت.
چیزهای وجود دارد که نه تنها آنها را نمیدانیم بلکه از طریق آزمایشات تجربی و حواس پنجگانه هم قادر به اثبات وجود آنها نیستیم و از راههای دیگر به وجود آنها پی میبریم. به نظر میرسد علم اطلاعات واقعی یا تقریباً درستی را در مورد جهان به ما میدهد و از تکنیکی استفاده میکند که ظاهراً به طور کلی قابل اعتماد است. (البته این مساله حتی در میان فیلسوفان علم هنوز موضوع بحث است.) با این حال، علم تنها وسیلهای نیست که درباره جهان به ما اطلاعات واقعی میدهد. روششناسی آن به شکل قابل توجهی آن را محدود میکند.
چیزی که علم عملاً و اصولاً قادر به انجام آن نیست اثبات عدم وجود چیزی است. بنابراین زمانی که افراد برای اثبات عدم وجود خدا به علم متوسل میشوند در واقع در حال سوءاستفاده از علم هستند. به همین دلیل ممکن است وجهه علم تخریب شده یا بد جلوه داده شود.
روشی که بسیاری با توسل به آن میکوشند عدم وجود خدا را اثبات کنند، صرفاً ادعای عدم وجود خدا است، اما اثبات و استدلال نیست. حتی در حد مدرک یا شواهد هم نیست. دانشمندان گاهی اوقات با این باور که قوانین علمی (قوانین طبیعی) باید همهچیز را توضیح دهد، از موضوع کنار میکشند. اگر این قوانین نتوانند یک عمل ماوراءطبیعی یا یک موجود فراطبیعی را توضیح بدهند، پس هیچکدام آنها نمیتواند وجود داشته باشد. این تقلب است.
دانشمندان وجود خدا را ثابت نکردهاند. آنها فقط در بسیاری از موارد آن را فرض کردهاند. آنها این حقگرایی را در بین مردم ایجاد کردهاند و سپس از همین منظر وارد عمل شدند. آنها طوری رفتار میکنند که انگار واقعاً حرف دقیق و عمیقی زدهاند، در حالی که تمام کاری که انجام دادهاند القای نظری ناموجه به شما بوده است.
کریگ کوکل
منبع :